درود بر همراهان گرامی
چندی پیش دوستی برایم نوشت: «اوصیکم به واکاوی مجدد». از سخنانی که با ایشان گفته بودم رنجیدهخاطر بود. خود را کاویدم و حق را به جانب ایشان دیدم.
این بنده آدم بیآدابی نیست و حرمت دوستان نگه میدارد، اما گاه به قول نظامی «چون خری که جو بیند» یا «چو صرعی که ماه نو بیند» شیفتگی میکند. چندسال نیز پیش با استادی عزیز سخنی گفتم که هنوز از آن شرمگینم.
همواره فکر میکردم «عند الاحباب تسقط الاداب»، اما دیدم عزیزالدین نسفی گفته است: «عادت خواص آن است که هرچند دوستی و محبت زیاده میشود آداب و نگهداشت زیاده میکنند و عادت عوام آن است که هرچند دوستی و محبت بیشتر میشود آداب و نگهداشت کمتر میکنند و این عادت بد است». از سر مهر، به قرآنی که اندر سینه دارید، گر از بنده لغوی دیده یا شنیدهاید ببخشایید!
سپاس و درود
م.ب.
• امشب ز هجر یار بخواهم گریستن/ زارم ز عشق و زار بخواهم گریستن/ نالیدهام هزار شب از هجر و بعد ازین/ هر شب هزار بار بخواهم گریستن/ گو: روی من نگار شو از خون دل که من/ بیروی آن نگار بخواهم گریستن/ چون بیشمار غصه کشیدم ز هجر او/ زین غصه بیشمار بخواهم گریستن/ بیاختیار چند کند گریه دیدهای؟/ چندی به اختیار بخواهم گریستن/ تا بشنوم ز خاک درش بوی او شبی/ در خاک کوچه خوار بخواهم گریستن/ پنهان چو شد ز اوحدی آن نور دیده، من/ پنهان و آشکار بخواهم گریستن (اوحدی مراغهای)
• وفای یار به دنیا و دین مده سعدی/ دریغ باشد یوسف به هر چه بفروشی
• درین دو هفته که ابر بهار در گذرست/ تو نیز دامن امید چون صدف واکن (صائب)
• بر مفرش خاک خفتگان میبینم/ در زیرزمین نهفتگان میبینم/ چندانکه به صحرای عدم مینگرم/ ناآمدگان و رفتگان میبینم (خیام)
• ز صد هزار پسر، همچو ماه مصر یکی/ چنان شود که چراغ پدر کند روشن/ ز عمر، قسمت ما نیست جز زمان وداع/ چو آن چراغ که وقت سحر شود روشن (صائب)
• خاطرت از شکوه ما کی پریشان میشود؟/ زلف پر کرده است از حرف پریشان، گوش تو (صائب)
• برون از خوردن و خفتن حیاتی هست مردم را؟ / به جانان زندگانی کن بهایم نیز جان دارد (سعدی)
• خواب در عهد تو در چشم من آید؟ هیهات!/ عاشقی کار سری نیست که بر بالین است/ همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت/ وانچه در خواب نشد چشم من و پروین است(سعدی)
• دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند/ وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست/ هیهات! کام من که برآرد در این طلب؟/ این بس که نام من برود بر زبان دوست (سعدی)
• زان می عشق کز او پخته شود هر خامی/ گر چه ماه رمضان است بیاور جامی/ روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل/ صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی/ مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد/ که نهاده است به هر مجلس وعظی دامی/ گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است/ که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی (حافظ)
• آمد رمضان و عید با ماست/ قفل آمد و آن کلید با ماست/ بربست دهان و دیده بگشاد/ وان نور که دیده دید با ماست/ آمد رمضان به خدمت دل/ وان کش که دل آفرید با ماست/ در روزه اگر پدید شد رنج/ گنج دل ناپدید با ماست/ کردیم ز روزه جان و دل پاک/ هر چند تن پلید با ماست/ روزه به زبان حال گوید/ کم شو که همه مرید با ماست/ چون هست صلاح دین در این جمع/ منصور و ابایزید با ماست (مولوی)
• من اسیرم در کف مهر و وفای خویشتن/ ورنه او سنگین دل نامهربانی بیش نیست (رهی معیری)
• از شتاب عمر گفتم غفلت من کم شود/ زین صدای آب، سنگینتر شد آخر خواب من/ صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید/ پرده دیگر شد از غفلت برای خواب من (صائب)
• خراب حالی ازین بیشتر نمیباشد/ که جغد خانه جدا میکند ز خانه من/ ز گریهای که مرا در گلو گره گردد/ سپهر سفله کند کم ز آب و دانه من (صائب)
• بسیار در دل آمد از اندیشهها و رفت/ نقشی که آن نمیرود از دل نشان توست/ با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی/ ای دوست همچنان دل من مهربان توست (سعدی)
• هرکه پنج خصلت را بضاعت و سرمایه عمر خویش سازد به هر جانب که روی نهد اغراض پیش او متعذر نگردد و مرافقت رفیقان ممتنع نباشد و وحشت غربت او را به موانست بدل گردد: از بدکرداری باز بودن، و از ریبت و خطر پهلو تهی کردن، و مکارم اخلاق را لازم گرفتن، و شعار و دئار خود کمآزاری و نیکوکاری ساختن، و حسن ادب در همه اوقات نگاه داشتن (کلیله و دمنه. تصحیح مجتبی مینوی. تهران: جامی، 1387. ص301).
• خامش نفسی که طبع موزون دارد/ صد غنچه بهار از دل پرخون دارد/ تسخیر پریزاد سخن آسان نیست/ اینجا نفس سوخته افسون دارد ( بیدل). با سپاس از یکی از همراهان
• دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را/ که مدتی ببریدند و بازپیوستند/ اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست/ خبر ندارم از ایشان که در جهان هستند/ مثال راکب دریاست حال کشته عشق/ به ترک بار بگفتند و خویشتن رستند/ به سرو گفت کسی میوهای نمیآری/ جواب داد که آزادگان تهی دستند/ به راه عقل برفتند سعدیا بسیار/ که ره به عالم دیوانگان ندانستند
• ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست/ به قول هر که جهان مهر برمگیر از دوست/ به بندگی و صغیری گرت قبول کند/ سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست/ به جای دوست گرت هر چه در جهان بخشند/ رضا مده که متاعی بود حقیر از دوست. سعدی
• با بدگهر میامیز تا بدگهر نگردی/ حکم شراب دارد آبی که در شراب است (صائب)
• بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر/ که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند. حافظ
• بندگی هیچ نکردیم و طمع میداریم/ که خداوندی از آن سیرت و اخلاق آید (سعدی)
• درون ما ز تو یک دم نمیشود خالی/ کنون که شهر گرفتی روا مدار خراب/ به موی تافته پای دلم فروبستی/ چو موی تافتی ای نیکبخت روی متاب/ دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهلست/ که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب/ کجایی ای که تعنت کنی و طعنه زنی؟/ تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب/ اسیر بند بلا را چه جای سرزنشست؟/ گرت معاونتی دست میدهد دریاب/ اگر چه صبر من از روی دوست ممکن نیست/ همیکنم به ضرورت چو صبر ماهی از آب/ تو باز دعوی پرهیز میکنی سعدی/ که دل به کس ندهم «کلُّ مُدَّعٍ کَذّاب»
• چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست/ که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست/ دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد/ خلیل من همه بتهای آزری بشکست/ مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال/ در سرای نشاید بر آشنایان بست/ در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست/ من از کمند تو تا زندهام نخواهم جست/ غلام دولت آنم که پای بند یکیست/ به جانبی متعلق شد از هزار برست/ مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت/ اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست/ نماز شام قیامت به هوش بازآید/ کسی که خورده بود می ز بامداد الست/ نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول/ معاشران ز می و عارفان ز ساقی مست/ اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی/ چه فتنهها که بخیزد میان اهل نشست/ برادران و بزرگان نصیحتم مکنید/ که اختیار من از دست رفت و تیر از شست/ حذر کنید ز باران دیده سعدی/ که قطره سیل شود چون به یک دگر پیوست/ خوشست نام تو بردن ولی دریغ بود/ در این سخن که بخواهند برد دست به دست (سعدی)
• میرسد فیض به هر کس که بود فیض رسان/ از رخ تازه، بهار دگران کن خود را/ برکت میرود از هر چه به آن چشم رسید/ زینهار از نظر خلق نهان کن خود را/ میخورندت به نظر گرسنه چشمان جهان/ چون شب قدر نهان در رمضان کن خود را (صائب)
• یوسف از سیلی اخوان به غریبی افتاد/ چون تواند کس از ابنای زمان غافل شد؟/ یاد آن جان جهان است حیاتی گر هست/ مرده دل آن که از آن جان جهان غافل شد (صائب)
• روزها رفته اند از پس هم/ شب همان شام و تیرگی برپاست/ سینهزن دستهدسته شیعه زیاد/ پس چرا اینقدر علی تنهاست؟ (م.ب.)
• چون جان سپردنی است به هر صورتی که هست/ در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست (سعدی)
• برق خاشاک گنه، روزه تابستان است/ دود این آتش جانسوز به از ریحان است/ می توان یافت ز سی پاره ماه رمضان/ آنچه ز اسرار الهی همه در قرآن است/ هست در غنچه لب بسته این ماه نهان/ گلستانی که نسیمش نفس رحمان است/ مشو از عزت این مهر الهی غافل/ که درین مهر بی گنج گهر پنهان است/ ماه رویی که شب قدر بود یک خالش/ در سراپرده ماه رمضان پنهان است/ میکند روزه ماه رمضان عمر دراز/ مد انعام درین دفتر و این دیوان است/ غفلت از تشنگی و گرسنگی کم گردد/ که لب خشک بر این بند گران سوهان است/ باش با قد دو تا حلقه این در صائب/ که مراد دو جهان در خم این چوگان است
• جهان و هرچه در او هست سهل و مختصر است/ ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار (حافظ) در آخرین پنجشنبه از ماه مبارک رمضان امسال، برای رفتگان و ماندگان و نیامدگان رحمت و مغفرت حق را آرزو کنیم: «اللهم اغفر لحّینا و میّتنا، شاهدنا و غائبنا، صغیرنا و کبیرنا، ذکرنا و انثانا، حرّنا و مملوکنا...»
• بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد/ هلال عید به دور قدح اشارت کرد/ ثواب روزه و حج قبول آن کس برد/ که خاک میکده عشق را زیارت کرد/ مقام اصلی ما گوشه خرابات است/ خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد/ بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل/ بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد/ نماز در خم آن ابروان محرابی/ کسی کند که به خون جگر طهارت کرد (حافظ). عید فطر مبارک
• پشت من گرم به خورشید قیامت نشود/ بس که دلسرد ز اوضاع جهانم کردند/ به چه تقصیر چو آیینه روشن یا رب/ تخته مشق پریشان نفسانم کردند/ سادگی آینه را جوهر بینایی شد/ آخر از هیچ مدانی همه دانم کردند (صائب)
• ما زبان اندرکشیدیم از حدیث خلق و روی/ گر حدیثی هست با یارست و با اغیار نیست/ خلق را بیدار باید بود از آب چشم من/ وین عجب کان وقت میگریم که کس بیدار نیست/ بارها روی از پریشانی به دیوار آورم/ ور غم دل با کسی گویم به از دیوار نیست (سعدی)
• دل چو اطفال مبندید بر این نقش و نگار/ کاین بهاری است که یکدست خزان خواهد شد (صائب)
هاأَنتُمْ هؤلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَکُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحآجّونَ فیما لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ یَعْلَمُ و أَنتُمْ لا تَعْلَمونَ. آگاه باشید! شما کسانى هستید که درباره آنچه به آن آگاهى داشتید مجادله و ستیز کردید، پس چرا درباره آنچه به آن آگاهى ندارید مجادله و ستیز مىکنید؟! و خدا مىداند و شما نمىدانید.66
ما کانَ إبْراهیمُ یَهُودیّاً و لا نَصْرانیّاً و لکِن کانَ حَنیفاً مُّسْلِماً و ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ. ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى، بلکه یکتاپرست و حقگرایى تسلیم بود و از مشرکان نبود.67
إنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعوهُ و هذَا النَّبیُّ وَالَّذینَ آمَنوا وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ. مسلماً نزدیکترین مردم به ابراهیم کسانىاند که از او پیروى کردند، و این پیامبر و کسانى که ایمان آوردهاند [از همه به او نزدیکترند] و خدا سرپرست مؤمنان است.68
وَدَّت طّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلّونَکُمْ و ما یُضِلّونَ إِلاّ أَنفُسَهُمْ و ما یَشْعُرونَ. گروهى از اهل کتاب آرزو دارند که کاش شما را گمراه کنند، در حالى که جز خودشان را گمراه نمىکنند، و [این را] درک نمىکنند.69
یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرونَ بِآیاتِ اللّهِ و أَنتُمْ تَشْهَدونَ. اى اهل کتاب، چرا به آیات خدا کفر مىورزید در حالى که خودتان [به درستی آن] گواهى مىدهید؟ 70
یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ و تَکْتُمونَ الْحَقَّ و أَنتُمْ تَعْلَمونَ. اى اهل کتاب، چرا در حالى که [به حقایق] آگاهید، حق را به باطل مىپوشانید و آن را پنهان مىدارید؟71
و قالَت طّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنوا بِالَّذیَ أُنزِلَ عَلَى الَّذینَ آمَنوا وَجْهَ النَّهارِ وَاکْفُروا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعونَ. و گروهى از [عالمانِ] اهل کتاب [به پیروان خود] گفتند: اول روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده ایمان آورید و در پایان روز کفر ورزید، شاید [آنان نیز به تردید افتند و] از دینشان بازگردند.72
و لا تُؤْمِنوا إِلاّ لِمَن تَبِعَ دِینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللّهِ أَن یُؤْتَى أَحَدٌ مِّثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحآجّوکُمْ عِندَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَن یَشاءُ وَاللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ. و [گفتند] جز به کسى که از دینتان پیروى مىکند اطمینان نورزید. بگو: یقیناً هدایت، هدایت خداست. سپس گفتند: گمان نکنید آنچه به شما اهل کتاب داده شده به کسى دیگر داده شود یا اینکه مؤمنان مىتوانند نزد پروردگارشان با شما محاجّه و گفتگو کنند. بگو: فضل و رحمت به دست خداست، به هر کس بخواهد مىدهد؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست.73
یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ. هر که را بخواهد به رحمت خود اختصاص مىدهد و خدا داراى فضل بزرگ است.74
و مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ و مِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لاّ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قآئِماً ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قالوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الأُمّیّینَ سَبیلٌ و یَقولونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ و هُمْ یَعْلَمونَ. و از اهل کتاب کسى است که اگر او را بر مال فراوانى امین شمارى، آن را به تو بازمىگرداند؛ و از آنان کسى است که اگر او را به یک دینار امین شمارى، آن را به تو بازنمىگرداند، مگر آنکه همواره بالاى سرش بایستى. این به خاطر آن است که آنان گفتند: رعایت حقوق غیر اهل کتاب بر عهده ما نیست، [و در ضایع کردن حقوق دیگران عقوبت نداریم] و اینان [در حالى که باطل بودن گفتار خود را] مىدانند بر خدا دروغ مىبندند.75
بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ. آرى، هر که به پیمان خود وفا کرد، و تقوا پیشه ساخت، [بداند که] یقیناً خدا تقواپیشگان را دوست دارد.76
إنَّ الَّذینَ یَشْتَرونَ بِعَهْدِ اللّهِ و أَیْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُوْلَـئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ و لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ و لا یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ و لا یُزَکّیهِمْ و لَهُمْ عَذَابٌ أَلیمٌ. قطعاً براى کسانى که پیمان خدا و سوگندهایشان را به بهاى اندکى مىفروشند، در آخرت بهرهاى نیست و خدا با آنان سخن نمىگوید و در قیامت به آنان نظر نمىنماید و پاکشان نمىکند و براى آنان عذاب دردناکى خواهد بود.77
و إِنَّ مِنْهُمْ لَفَریقاً یَلْوونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتابِ لِتَحْسَبوهُ مِنَ الْکِتابِ و ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ و یَقولونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ و ما هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ و یَقولونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ و هُمْ یَعْلَمونَ. و از یهود گروهى هستند که هنگام [خواندن] دست نوشتهها[ى خود] زبان را چنان پیچ و خم مىدهند تا شما گمان کنید که از کتاب آسمانى است، در حالى که از کتاب [آسمانى] نیست؛ و مىگویند: آنچه مىخوانیم از سوى خداست. در حالى که از سوى خدا نیست؛ و با آنکه مىدانند، به خدا دروغ مىبندند.78
مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُواْ عِبَاداً لِّی مِن دُونِ اللّهِ وَلَـکِن کُونُواْ رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ. هیچ انسانى را نسزد که خدا او را کتاب و حکمت و نبوّت دهد، سپس به مردم بگوید: به جاى خدا بندگان من باشید بلکه [تکلیف الهى او اقتضا مىکند به مردم بگوید:] به خاطر آنکه کتاب خدا را تعلیم مىدادید، و به سبب آنکه آن را مىخواندید، دانشمندانِ الهى باشید.79
و لا یَأْمُرَکُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلائِکَةَ وَالنَّبیّینَ أَرْباباً أَیَأْمُرُکُم بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمونَ. و نیز نَسِزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را خدایان خود گیرید. آیا [چنین انسان والایى] شما را پس از آنکه تسلیم [خدا] شدهاید، امر به کفر مىکند؟80
و إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ النَّبیّینَ لَما آتَیْتُکُم مِّن کِتابٍ و حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءکُمْ رَسولٌ مُّصَدِّقٌ لِّما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ و لَتَنصُرُنَّهُ قالَ أَأَقْرَرْتُمْ و أَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکُمْ إِصْرِی قالوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدوا و أَنا مَعَکُم مِّنَ الشّاهِدینَ. و [یاد کنید] هنگامى که خدا از همه پیامبران پیمان گرفت که هرگاه کتاب و حکمت به شما دادم، سپس پیامبرى براى شما آمد که آنچه را نزد شماست تصدیق کرد، قطعاً باید به او ایمان آورید و وى را یارى دهید. [آن گاه خدا] فرمود: آیا اقرار کردید و پیمان محکم مرا دریافت نمودید؟ گفتند: اقرار کردیم. فرمود: پس گواه باشید و من هم با شما از گواهانم.81
فَمَن تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ. پس کسانى که بعد از این [از عهد خود] روى برتافتند، پس آنان فاسقانند.82
أَفَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ و لَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّماواتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً و کَرْهاً و إِلَیْهِ یُرْجَعونَ. آیا غیر دین خدا را خواستارند، در حالى که هر که در آسمانها وزمین است از روى رغبت یا کراهت در برابر او تسلیم است، وهمه به سوى او بازگردانده مىشوند؟83
قُلْ آمَنّا بِاللّهِ و ما أُنزِلَ عَلَیْنا و ما أُنزِلَ عَلَى إِبْراهیمَ و إسْماعیلَ و إسْحاقَ و یَعْقوبَ وَالأَسْباطِ و ما أوتِیَ مُوسَى و عیسَى وَالنَّبِیّونَ مِن رَّبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ و نَحْنُ لَهُ مُسْلِمونَ. بگو: ما به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان او فرود آمده و آنچه به موسى و عیسى و پیامبران از سوى پروردگارشان داده شده ایمان آوردیم و میان هیچ یک از آنان فرق نمىگذاریم، و ما در برابر او تسلیم هستیم.84
و مَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلامِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ و هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ. و هرکه جز اسلام دینى طلب کند، هرگز از او پذیرفته نمىشود و او در آخرت از زیانکاران است.85
کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْماً کَفَروا بَعْدَ إیمانِهِمْ و شَهِدوا أَنَّ الرَّسولَ حَقٌّ و جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَاللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ. چگونه خدا گروهى را هدایت کند که بعد از آنکه ایمان آوردند و به حقانیت رسول اسلام شهادت دادند و دلایل روشن و آشکار براى آنان آمد، کافر شدند؟ و خدا گروه ستمکاران را هدایت نمىکند.86
أُولَـئِکَ جَزآؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعینَ. اینان کیفرشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان است.87
خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ و لا هُمْ یُنظَرونَ. در آن لعنت جاودانهاند؛ نه عذاب از آنان سبک شود و نه مهلتشان دهند.88
الَّذینَ تابوا مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحوا فَإِنَّ الله غَفورٌ رَّحیمٌ. مگر کسانى که بعد از آن توبه کردند و [خود را] اصلاح نمودند؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.89
إنَّ الَّذینَ کَفَروا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادوا کُفْراً لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ و أُوْلَـئِکَ هُمُ الضّآلّونَ. مسلماً کسانى که پس از ایمانشان کافر شدند، سپس بر کفر [خود] افزودند، هرگز توبه آنان پذیرفته نخواهد شد؛ و اینانند که گمراهند.90
إِنَّ الَّذینَ کَفَروا و ماتوا و هُمْ کُفّارٌ فَلَن یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِّلْءُ الأرْضِ ذَهَباً و لَوِ افْتَدَى بِهِ أُولَـئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ و ما لَهُم مِّن نّاصِرینَ. قطعاً کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، هرگز از هیچ یک از آنان هر چند به اندازه آکندگى زمین از طلا فدیه و عوض دهد، پذیرفته نمىشود؛ براى آنان عذابى دردناک خواهد بود، و هیچ یاورى نخواهند داشت.91
لَن تَنالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ و ما تُنفِقوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیمٌ. هرگز به [حقیقتِ] نیکى نمىرسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزى انفاق مىکنید یقیناً خدا به آن داناست.92
کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِـلاًّ لِّبَنی إِسْرائیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلوها إِن کُنتُمْ صادِقینَ. همه خوراکىها بر بنىاسرائیل حلال بود، جز آنچه حضرت یعقوب پیش از آنکه تورات نازل شود بر خود حرام کرد؛ بگو: اگر راستگویید تورات را بیاورید و آن را بخوانید.93
فَمَنِ افْتَرَىَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ مِن بَعْدِ ذَلِکَ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظّالِمونَ. پس کسانى که بعد از این بر خدا دروغ بندند، اینانند که یقیناً ستمکارند.94
قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً و ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ. بگو: خدا راست گفت. بنابراین از آیین ابراهیم که یکتاپرست بود و از مشرکان نبود، پیروى کنید.95
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً و هُدًى لِّلْعالَمینَ. یقیناً نخستین خانهاى که براى [نیایش و عبادت] مردم نهاده شد، همان است که در مکه است، که پر برکت و وسیله هدایت براى جهانیان است.96
فیهِ آیاتٌ بَیِّـناتٌ مَّقامُ إِبْراهیمَ و مَن دَخَلَهُ کانَ آمِناً و لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً و مَن کَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ. در آن نشانههایى روشن [و از جمله] مقام ابراهیم است؛ و هر که وارد آن شود در امان است؛ و خدا را حقّى ثابت و لازم بر عهده مردم است که آهنگ آن خانه کنند، [البته] کسانى که بتوانند به سوى آن راه یابند، و هر که ناسپاسى ورزد...، پس خدا از جهانیان بىنیاز است.97
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرونَ بِآیاتِ اللّهِ وَاللّهُ شَهیدٌ عَلَى ما تَعْمَلونَ. بگو: اى اهل کتاب، چرا به آیات خدا کفر مىورزید؟ در حالى که خدا بر آنچه انجام مىدهید شاهد است.98
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغونَها عِوَجاً و أَنتُمْ شُهَداء و ما اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلونَ. بگو: اى اهل کتاب! چرا کسانى را که ایمان آوردهاند از راه خدا - در حالى که خواهان کج نشان دادن آن هستید - بازمىدارید؟ با اینکه شما [بر حقّانیّتش] گواهید، و خدا از آنچه انجام مىدهید بىخبر نیست.99
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تُطِیعوا فَریقاً مِّنَ الَّذینَ أُوتُواْ الْکِتابَ یَرُدّوکُم بَعْدَ إِیمانِکُمْ کَافِرینَ. اى اهل ایمان، اگر از گروهى از کسانى که به آنان کتاب داده شده اطاعت کنید، شما را پس از ایمانتان به کفر بازمىگردانند.100
• الهی، ما أنا بأوَّلِ مَن عَصاکَ فَتُبتَ عَلَیه و تَعَرَّضَ لِمَعروفِکَ فَجُدتَ عَلَیه (حسن طلبی از مناجات التائبین امام سجاد. صحیفه سجادیه)
• ما ز بوی پیرهن قانع به یاد یوسفیم/ نعمت آن باشد که چشمی نیست در دنبال او (صائب)
• هر تمنایی که پختم زیر گردون، خام شد/ زین تنور سرد هیهات است نان آید برون (صائب)
• گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست/ همچنانش در میان جان شیرین منزلست/ سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی/ لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست. سعدی
• به خاکمال حوادث بساز زیر فلک/ به آسیا نتوان گفت گرد کمتر کن (صائب)
• خضر با عمر ابد پوشیده جولان میکند/ ما به این ده روزه عمر اظهار هستی میکنیم (صائب)
• همیشه داغ دل دردمند من تازه است/ که شب خموش نگردد چراغ بیماران/ دو چشم شوخ تو با یکدیگر نمیسازند/ که در خرابی هم یکدلند میخواران (صائب)
• ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند/ بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست/ دست حسرت گزی ار یک درمت فوت شود/ هیچت از عمر تلف کرده پشیمانی نیست/ طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی/ صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست (سعدی)
• به روزگار عزیزان که روزگار عزیز/ دریغ باشد بی دوستان به سر بردن/ کسی که قیمت ایام وصل نشناسد/ ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن/ گر آدمی صفتی سعدیا به عشق بمیر/ که مذهب حیوانست همچنین مردن
• روز هجرانت بدانستم قدر شب وصل/ عجب ار قدر نبود آن شب و نادان بودم/ گر به عقبی درم از حاصل دنیا پرسند/ گویم آن روز که در صحبت جانان بودم/ که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم/ به وصالت که نه مستوجب هجران بودم/ خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید/ آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
• تو و کوچة سلامت، من و جادة ملامت/ که به عالم مشیت، تو چنان و من چنینم/ نه تو من شوی نه من تو، به همین همیشه شادم/ که به کارگاه هستی تو همان و من همینم (فروغی بسطامی)
إِنَّ اللّهَ رَبِّی و رََبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ. یقیناً خدا پروردگار من و پرودگار شماست؛ پس او را بپرستید. این است راه راست.51- آل عمران
فَلَمّا أَحَسَّ عیسى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قالَ مَنْ أَنصاری إِلَى اللّهِ قالَ الْحَواریّونَ نَحْنُ أَنصارُ اللّهِ آمَنّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنّا مُسْلِمونَ. زمانى که عیسى از آنان احساس کفر کرد، گفت: کیانند یاران من به سوى خدا؟ حواریون گفتند: ما یاران خداییم، به خدا ایمان آوردیم؛ و گواه باش که ما در برابر خدا تسلیم هستیم.52
رَبَّنا آمَنّا بِما أَنزَلَتْ وَاتَّبَعْنَا الرَّسولَ فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ. پروردگارا! به آنچه نازل کردى ایمان آوردیم و از این پیامبر پیروى کردیم؛ پس ما را در زمره گواهان بنویس.53
و مَکَروا و مَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ. و [کافران] نیرنگ زدند، و خدا هم جزاى نیرنگشان را داد؛ و خدا بهترین جزا دهنده نیرنگزنندگان است.54
إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفّیکَ و رافِعُکَ إِلَیَّ و مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَروا و جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَروا إِلَى یَوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیما کُنتُمْ فیهِ تَخْتَلِفونَ. [یاد کنید] هنگامى که خدا فرمود: اى عیسى! من تو را برمیگیرم و به سوى خود بالا میبرم و از بودن در میان کافران پاک مىکنم و آنان را که از تو پیروى کردند تا روز قیامت برتر از کسانى که کافر شدند قرار مىدهم؛ سپس بازگشت شما به سوى من است، و در میان شما در آنچه با هم اختلاف داشتید داورى مىکنم.55
فَأَمَّا الَّذینَ کَفَروا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ و ما لَهُم مِّن نَّاصِرینَ. اما کسانى که کافر شدند، آنان را در دنیا و آخرت به عذابى سخت شکنجه مىکنم و براى آنان هیچ یاورى نخواهد بود.56
و أَمَّا الَّذینَ آمَنوا و عَمِلُواْ الصّالِحاتِ فَیُوَفّیهِمْ أُجورَهُمْ وَاللّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ. و اما کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، خدا پاداششان را به طور کامل مىدهد؛ و خدا ستمکاران را دوست ندارد.57
ذَلِکَ نَتْلوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکیمِ. این داستانهایى که بر تو مىخوانیم از آیات [الهى] و پندهاى حکیمانه است.58
إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُن فَیَکونُ. همانا داستان عیسى نزد خدا مانند داستان آدم است که او را از خاک آفرید، سپس به او فرمود: [موجود زنده] باش؛ پس بىدرنگ [موجود زنده] شد.59
الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلا تَکُن مِّن الْمُمْتَرینَ. حق از [ناحیه] پروردگار توست؛ بنابراین از تردیدکنندگان مباش.60
فَمَنْ حآجَّکَ فیهِ مِن بَعْدِ ما جاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْاْ نَدْعُ أَبْناءنا و أَبْناءکُمْ و نِساءنَا و نِساءکُمْ و أَنفُسَنا و أنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ. پس هر که با تو درباره او [عیسى] پس از آنکه بر تو علم و آگاهى آمد، مجادله و ستیز کند، بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم؛ سپس یکدیگر را نفرین نماییم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.61
إِنَّ هَـذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ و ما مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ اللّهُ و إِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ. یقیناً این همان داستان راست و درست [مسیح] است؛ و هیچ معبودى جز خدا نیست؛ و یقیناً خداست که تواناى شکستناپذیر و حکیم است.62
فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِالْمُفْسِدینَ. پس چنانچه روى گرداندند، [بدانند که] یقیناً خدا به [حال] مفسدان آگاه است.63
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعَالَوْا إلى کَلَمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا و بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ و لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً و لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِّن دونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقولوا اشْهَدُواْ بِأَنّا مُسْلِمونَ. بگو : اى اهل کتاب، بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است که جز خداى یگانه را نپرستیم و چیزى را شریک او قرار ندهیم و بعضى از ما بعضى را اربابانى به جاى خدا نگیرد. پس اگر روى گرداندند بگویید: گواه باشید که ما [در برابر خدا] تسلیم هستیم.64
یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحآجُّونَ فی إِبْراهیمَ و ما أُنزِلَتِ التَّوراةُ وَالإنجیلُ إِلاّ مِن بَعْدِهِ أَفَلا تَعْقِلونَ. اى اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم مجادله و ستیز مىکنید [شما قوم یهود، او را یهودى مىدانید، و شما گروه نصارى، او را نصرانى مىشمارید] در حالى که تورات و انجیل بعد از او نازل شد؛ آیا نمىاندیشید؟65
• ز رفتگان ره دشوار مرگ شد آسان/ گذشتگان پل این سیل خانه پردازند (صائب)
• پرپر شدن کار مهمی نیست. مهم این است که انسان یاد بگیرد چگونه شکوفه ای سپید بر شاخساری سیاه باشد. م.ب.
• به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم/ بهار توبه شکن میرسد چه چاره کنم/ سخن درست بگویم نمیتوانم دید/ که می خورند حریفان و من نظاره کنم/ چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه/ پیاله گیرم و از شوق جامه پاره کنم/ به دور لاله دماغ مرا علاج کنید/ گر از میانه بزم طرب کناره کنم/ ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت/ حواله سر دشمن به سنگ خاره کنم/ گدای میکدهام لیک وقت مستی بین/ که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم/ مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی/ چرا ملامت رند شرابخواره کنم/ به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی/ ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم/ ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ/ به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم
• همیشه اندکی دیوانگی در عشق هست، اما همیشه اندکی منطق هم در دیوانگی هست (نیچه)
• آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفتهای؛ از این آشفتهام که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم (نیچه)
• مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق/ دوستان ما بیازارند یار خویش را/ یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند/ بیوفا یاران که بربستند بار خویش را ... هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند/ گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را (سعدی)
• خاک پایش خواستم شد بازگفتم زینهار/ من بر آن دامن نمیخواهم غبار خویش را
• عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن/ ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را
• هر تیر که گردون به سوی جان من انداخت/ دل گشت سپر بر دل بیچاره برآمد/ چون پاره شد از تیر بلا این دل مسکین/ هر تیر که آمد پس از آن بر جگر آمد/ یک هجر به سر نامده هجری دگر افتاد/ یک غم سپری ناشده غمّی دگر آمد (مسعود سعدی)
• خاکم به چشم در نگه واپسین مزن/ زنهار بر چراغ سحر آستین مزن/ انصاف نیست آیه رحمت شود عذاب/ چینی که حق زلف بود بر جبین مزن (صائب)
• زنها گلهای باغ بشریتند و بی آنها دنیا جای ملالآوری است. آنها با گردش آفتاب میرقصند و با نور ماه به وجد میآیند و گلبرگهاشان در وزش نسیم به لرزه در میآید تا دنیا جای بهتری باشد. تا به حال، فکر کردهای نسیم خوش زندگی، فرحبخشی و عطر خود را از که و از چه دارد؟ (از کتاب گمانهایی بر حسب فکر. از م.ب.)
• غافل به ماندگان نظر از رفتگان کند / گر صد هزار خلق رود پیش ازو به خاک (صائب)
• زلیخا همتی در عرصه عالم نمییابد/ به امید که آید یوسف از چاه وطن بیرون؟ (صائب)
• حوا چو نیست، تو خود آدم، چه فایده؟/ دوزخ چو شد بهشت، عزیزم، چه فایده؟/ وقتی که نیست روح من آرام غم چه سود/ ول کن نبار نور به قبرم چه فایده/ من بودم و به جرم نبودن گداختیم/ از شیونت چه بهره ز ماتم چه فایده/ گفتم که، بعد من چه فراق و چه وصل تو/ از عشق بعد موت مسلّم چه فایده؟/ چون سوختی در رمضان فراق یار/ هر سال را بنام محرم چه فایده/ خواهم جوان نشوی تو زلیخا هزار سال/ وقتی که مرد یوسفم از غم چه فایده؟/ من رفتم و تو نیز به راهی دگر شدی/ دیگر ز اشک و آه دمادم چه فایده/ چون خون من بریخت ز شریان روزها/ از چسب زخم بستن و مرهم چه فایده/ باغم چو سوخت از تب بیآبی زمین/ فرداش از دمیدن شبنم چه فایده/ سرطان که چنگ زد به سر قلب آدمی/ از خوردن مفرح اعظم چه فایده/ بگذار تا به حال خودم باشم ای رفیق/ آدم چو مرد بودن آدم چه فایده؟ (م.ب.)
• ای غافل از آرایش هنگامه تجدید/ هر دم زدنت آینه صبح الست است/ بیدل دو سه دم ناز بقا مفت هوسهاست/ ما صورت هیچیم و جز این نیست که هست است
• جوانی برد با خود آنچه میآمد به کار از من/ خس و خاری به جا مانده است از چندین بهار از من (صائب). رفتگان را فراموش نفرمایید.
• گریزد لشکر خواب گران از قطره آبی/ به یک پیمانه از سر عقل را وا میتوان کردن. صائب
• آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر؟ قامتست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر؟/ گلبنست آن یا تن نازک نهادش یا حریر؟/ آهنست آن یا دل نامهربانش یا حجر؟/ باغ فردوسست گلبرگش نخوانم یا بهار/ جان شیرینست خورشیدش نگویم یا قمر/ کاش اندک مایه نرمی در خطابش دیدمی/ ور مرا عشقش به سختی کشت سهلست این قدر/ آخر ای سرو روان بر ما گذر کن یک زمان/ آخر ای آرام جان در ما نظر کن یک نظر/ دوستی را گفتم اینک عمر شد گفت ای عجب/ طرفه میدارم که بی دلدار چون بردی به سر/ گفت سعدی صبر کن یا سیم و زر ده یا گریز/ عشق را یا مال باید یا صبوری یا سفر
• اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند/ کآرام جان و انس دل و نور دیدهاند/ لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز/ پیراهنی که بر قد ایشان بریدهاند/ آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر/ شیرین لبان نه شیر که شکر مزیدهاند/ پندارم آهوان تتارند مشک ریز/ لیکن به زیر سایهٔ طوبی چریدهاند/ رضوان مگر سراچهٔ فردوس برگشاد/ کاین حوریان به ساحت دنیا خزیدهاند/ آب حیات در لب اینان به ظن من/ کز لولههای چشمهٔ کوثر مکیدهاند/ دست گدا به سیب زنخدان این گروه/ نادر رسد که میوهٔ اول رسیدهاند/ گل برچنند روز به روز از درخت گل/ زین گلبنان هنوز مگر گل نچیدهاند/ عذر است هندوی بت سنگین پرست را/ بیچارگان مگر بت سیمین ندیدهاند/ این لطف بین که با گل آدم سرشتهاند/ وین روح بین که در تن آدم دمیدهاند/ آن نقطههای خال چه شاهد نشاندهاند/ وین خطهای سبز چه موزون کشیدهاند/ بر استوای قامتشان گویی ابروان/ بالای سرو راست هلالی خمیدهاند/ با قامت بلند صنوبرخرامشان/ سرو بلند و کاج به شوخی چمیدهاند/ سحر است چشم و زلف و بناگوششان دریغ/ کاین مؤمنان به سحر چنین بگرویدهاند/ ز ایشان توان به خون جگر یافتن مراد/ کز کودکی به خون جگر پروریدهاند/ دامن کشان حسن دلاویز را چه غم/ کآشفتگان عشق گریبان دریدهاند/ در باغ حسن خوشتر از اینان درخت نیست/ مرغان دل بدین هوس از بر پریدهاند/ با چابکان دلبر و شوخان دلفریب/ بسیار درفتاده و اندک رهیدهاند/ هرگز جماعتی که شنیدند سر عشق/ نشنیدهام که باز نصیحت شنیدهاند/ زنهار اگر به دانه خالی نظر کنی/ ساکن که دام زلف بر آن گستریدهاند/ گر شاهدان نه دنیی و دین میبرند و عقل/ پس زاهدان برای چه خلوت گزیدهاند/ نادر گرفت دامن سودای وصلشان/ دستی که عاقبت نه به دندان گزیدهاند/ بر خاک ره نشستن سعدی عجب مدار/ مردان چه جای خاک که بر خون طپیدهاند
• رفتی و رفت روشنی از چشم و دل مرا/ با میهمان ز خانه صفا میرود برون/ یک ساعت است گرمی هنگامه هوس/ زود از سر حباب هوا میرود برون (صائب)
• لا تراقب بقلبک و عینک و همک و کلیتک الا نفسک. فاذا تجرد نفسک، رایت اذکارا فی قباب انفاسک تعمل ما لا یحسن الکیمیاء ان یعمله؛ جز نفست، مراقب قلب و چشم و هم و کلیتت مباش. اگر نفست مجرد شد، اذکاری را در قبههای انفاست میبینی که کاری میکند که کیمیا نمیتواند آن را بدان خوبی انجام دهد (مجالس احمد غزالی)
مرا هر کس که بیرون میکشد از گوشه خلوت
ستمکاری است کز آغوش یارم میکشد بیرون
(صائب)
• دیگران را عیش و شادی گر چه در صحرا بود/ عیش ما هر جا که یار آنجا بود آنجا بود/ تنگچشمان را نیاید روی زیبا در نظر/ قیمت گوهر چه داند هر که نابینا بود/ از نکورویان هر آنچ آید نکو باشد ولی/ یار زیبا گر وفاداری کند زیبا بود (خواجوی کرمانی)
• من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را/ به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را/ نه دستی داشتم بر سر نه پایی داشتم در گل/ به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را/ چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم/ که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را/ گر این وضع است میترسم که با چندین وفاداری/ شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را/ چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه میداری/ نمیبایست کرد اول به این حرف آشنا خود را/ ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل/ کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را (وحشی بافقی)
• ای یار جفاکرده پیوندبریده/ این بود وفاداری و عهد تو ندیده/ در کوی تو معروفم و از روی تو محروم/ گرگ دهن آلوده یوسف ندریده/ ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند/ افسانه مجنون به لیلی نرسیده/ بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم/ چون طفل دوان در پی گنجشک پریده/ با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد/ رفتیم دعاگفته و دشنام شنیده/ روی تو مبیناد دگر دیده سعدی/ گر دیده به کس بازکند روی تو دیده (سعدی)
• نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری/ عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری/ ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان/ به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری/ آرزو میکندم با تو شبی بودن و روزی/ یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری/ هم اگر عمر بود دامن کامی به کف آید/ که گل از خار همیآید و صبح از شب تاری (سعدی)
• پیش ازین، بر رفتگان افسوس میخوردند خلق/ میخورند افسوس در ایام ما بر ماندگان (صائب). شبی در راه سفری حال بدم ناگاه خوش شد. سببش نیافتم. بر دلم گذشت که «شاید به خاک رفتهای از ماورای خاک/ روح مرا به فاتحهای شاد میکند». نمیدانم ما بیشتر نیازمند فاتحهایم یا رفتگان؟ ولی میدانم آنان اسیر خاک نیستند، ما اسیران خاکیم. برای خودمان و رفتگان آمرزش بخواهیم در این شب جمعه نیز. م.ب.
• هرچه هست و بود و خواهد بود، جمله در قرآن است که «ولا رطب ولا یابس الا فی کتاب مبین»؛ اما تو قرآن کجا بینی؟ هیهات! هیهات! قرآن در چندین هزار حجاب است؛ تو محرم نیستی. و اگر در درون پرده تو را راه بودی، این معنی که میرود بر تو جلوه کردی (تمهیدات عین القضات همدانی. ص 169)
• چون سیاهی شد ز مو، هشیار میباید شدن/ صبح چون روشن شود بیدار میباید شدن/ داشتم چون سرو از آزادگی امیدها/ من چه دانستم چنین سر در هوا خواهم شدن؟ (صائب)
• چه وجود نقش دیوار و چه آدمی که با او/ سخنی ز عشق گویند و در او اثر نباشد (سعدی)
• حکایت دل ما را کسی به دوست نکرد/ نظر به بغض غریبی که در گلوست نکرد/ چه دشمنی؟ که چنین دشمنی نبود مرا / به دشمنی، که کس این دشمنی به دوست نکرد/ تلنگری به دل چون سهتار من ننواخت/ و رحم بر غم این تار پارهپوست نکرد (م.ب.)
• تو را سری است که با ما فرو نمیآید/ مرا دلی که صبوری از او نمیآید/ جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب/ که مهربانی از آن طبع و خو نمیآید/ اگر هزار گزند آید از تو بر دل ریش/ بد از من است که گویم نکو نمیآید (سعدی)
• سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقلها افزون آید. هرکه عشق ندارد، مجنون و بیحاصل است. هر که عاشق نیست خودبین و پر کین باشد و خودرای. عاشقی بیخودی و بیراهی باشد. دریغا، همه جهان و جهانیان کاشکی عاشق بودندی تا همه زنده و با درد بودندی (تمهیدات عین القضات، ص98)
• خوش است خلوت اگر یار یار من باشد/ نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد/ من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم/ که گاهگاه بر او دست اهرمن باشد/ روا مدار خدایا که در حریم وصال/ رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد/ همای گو مفکن سایه شرف هرگز/ در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد/ بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل/ توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد/ هوای کوی تو از سر نمیرود آری/ غریب را دل سرگشته با وطن باشد/ بسان سوسن اگر ده زبان شود حافظ/ چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد (حافظ)
• طاعت ما نیست غیر از شستن دست از جهان/ گر نماز از ما نمیآید، وضویی میکنیم (صائب)
• مرا هر کس که بیرون میکشد از گوشه خلوت/ ستمکاری است کز آغوش یارم میکشد بیرون (صائب)
• تفاوت در قبله عشق عارضی بود، اما حقیقت او از جهات منزه است که او را روی در جهت نمیباید داشت تا عشق بود. اما ندانم دست کسب وقت آب به کدامین زمین برد (سوانح احمد غزالی)
• خبر به آینه میگیرم از نفس هر دم/ به زندگی شدهام بس که بدگمان بی تو (صائب)
• گر باد شوم بر تو وزیدن نگذارند/ ور حسن شوم روی تو دیدن نگذارند/ تا سر زده شادی به دلم، سوخته عشقت/این سبزه ازین خاک دمیدن نگذارند/ این رسم قدیم است که در گلشن مقصود/ بر خاک بریزد گل و چیدن نگذارند/ گر شربت اگر زهر، به لب چون رسد این جام/ باید همه نوشید، چشیدن نگذارند/ از تربیت آب و هوا در چمن عشق/ نخلی که شود خشک، بریدن نگذارند (عرفی شیرازی)
• از آن فسرده ترم کز ملامت اندیشم/ به خون مرده من نیشتر چه خواهد کرد؟ نشد ز بی پر و بالی گشاد کار مرا/ به من مساعدت بال و پر چه خواهد کرد؟ مرا ز یاد تو برد و تو را ز خاطر من/ ستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟ (صائب)
• ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی/ من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی/ بوی یکرنگی از این نقش نمیآید خیز/ دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی/ سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن/ ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی/ دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر/ از در عیش درآ و به ره عیب مپوی/ شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار/ بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی/ روی جانان طلبی آینه را قابل ساز/ ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی/ گوش بگشای که بلبل به فغان میگوید/ خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی (حافظ)
• خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست/ ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست/ هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار/ کس را وقوف نیست که انجام کار چیست/ پیوند عمر بسته به موییست هوش دار/ غمخوار خویش باش غم روزگار چیست (حافظ)
• ایام مبارک باد از شما/ مبارک شمایید/ ایام میآید تا به شما مبارک شود (شمس تبریزی). فرارسیدن بهار بر همراهان گرامی خجسته باد
• کنون که فتنه فرا رفت و فرصت است ای دوست / بیا که نوبت انس است و الفت است ای دوست/ دلم به حال گل و سرو و لاله می سوزد/ ز بس که باغ طبیعت پرآفت است ای دوست/ مگر تاسفی از رفتگان نخواهی داشت/ بیا که صحبت یاران غنیمت است ای دوست/ عزیز دار محبت که خارزار جهان/ گرش گلی است همانا محبت است ای دوست/ به کام دشمن دون دست دوستان بستن/ به دوستی که نه شرط مروت است ای دوست/ فلک همیشه به کام یکی نمیگردد/ که آسیای طبیعت به نوبت است ای دوست (شهریار)
• در بزم دل از روی تو صد شمع برافروخت/ وین طرفه که بر روی تو صد گونه حجاب است (حافظ). پیشنهاد خانم باروتی
• کسی که مینهد از حد خود قدم بیرون/ کبوتری است که میآید از حرم بیرون/ دلیل راحت ملک عدم همین کافی است/ که طفل گریه کنان آید از عدم بیرون (صائب)
• دیشب داشتم تامل ایام گذشته میکردم و بر عمر تلف کرده تاسف میخوردم و تصمیمهایی میگرفتم. امروز عصر، پشت چراغ قرمز مرد معلولی آمد و به زور فالی به دستم داد. یکی هم برای خودم برداشتم و این ابیات آمد: • چرا نه در پی عزم دیار خود باشم/ چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم/ غم غریبی و غربت چو بر نمیتابم/ به شهر خود روم و شهریار خود باشم/ ز محرمان سراپرده وصال شوم/ ز بندگان خداوندگار خود باشم/ چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی/ که روز واقعه پیش نگار خود باشم/ ز دست بخت گرانخواب و کار بیسامان/ گرم بود گلهای رازدار خود باشم/ همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود/ دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم/ بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ/ وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم
• زین بیابان میبرم خود را برون چون گردباد/ بیش ازین نتوان غبار خاطر صحرا شدن (صائب)
• ندارد کیمیایی چون محبت عالم امکان / که خون از مهر در پستان مادر شیر میگردد (صائب). مطایبه شازده افسر: خط ریحان صفحه رخ تو/ ای دریغا که شد خط میخی/ بعد از این بایدت به موزه نهاد/ که شدی از بتان تاریخی. با سپاس از استاد تاجبخش
بر گردن که میتوان انداخت غیر عشق؟/ این داغ را که جای دگر خوردهایم ما! * دو فصل است تقویم دلتنگیام/ خزانی که هست و بهاری که نیست * با سپاس از فرخ حاجی علی
الَّذینَ یَقولونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنوبَنا و قِنا عَذابَ النّارِ.
آنان که مى گویند: پروردگارا، قطعاً ما ایمان آوردیم، پس گناهانمان را بیامرز و ما را از عذاب آتش نگاه دار.16
الصّابِرینَ وَالصّادِقینَ وَالْقانِتینَ وَالْمُنفِقینَ وَالْمُسْتَغْفِرینَ بِالأَسْحارِ.
آنان که صبر کنندگان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرهایند.17
شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلَـهَ إِلاّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ و أُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِماً بِالْقِسْطِ لا إِلَـهَ إِلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ.
خدا در حالى که برپا دارنده عدل است گواهى مى دهد که هیچ معبودى جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهى مى دهند که هیچ معبودى جز او نیست؛ معبودى که تواناى شکست ناپذیر و حکیم است.18
إِنَّ الدّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلامُ و مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوْتُواْ الْکِتابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ ما جاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ و مَن یَکْفُرْ بِآیاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَریعُ الْحِسابِ.
مسلماً دینِ [واقعى که همه پیامبرانْ مُبلّغ آن بودند] نزد خدا، اسلام است. و اهل کتاب [درباره آن] اختلاف نکردند مگر پس از آنکه آنان را [نسبت به حقّانیّت آن] آگاهى و دانش آمد، این اختلاف به خاطر حسد و تجاوز میان خودشان بود؛ و هر کس به آیات خدا کافر شود [بداند که] خدا حسابرسى سریع است.19
فَإنْ حآجّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ و مَنِ اتَّبَعَنِ و قُل لِّلَّذینَ أُوْتُواْ الْکِتابَ وَ الأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَموا فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَاللّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ.
پس اگر با تو جدل کردند، [در پاسخشان] بگو: من و همه پیروانمْ وجود خود را تسلیم خدا کرده ایم. و به اهل کتاب و به بىسوادانِ [مشرک] بگو: آیا شما هم تسلیم شده اید؟ پس اگر تسلیم شوند، قطعاً هدایت یافته اند، و اگر روى گرداندند [برتو دشوار و سخت نیاید] که آنچه بر عهده توست فقط ابلاغ [پیام خدا] ست؛ و خدا به بندگان بیناست.20
إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرونَ بِآیاتِ اللّهِ و یَقْتُلونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ و یَقْتُلونَ الِّذینَ یَأْمُرونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذابٍ أَلیمٍ.
کسانى که پیوسته به آیات خدا کفر مى ورزند و همواره پیامبران را به ناحق مى کشند و از مردم کسانى را که امر به عدالت مى کنند به قتل مى رسانند، پس آنان را به عذابى دردناک بشارت ده.21
أُولَـئِکَ الَّذینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ و ما لَهُم مِّن نّاصِرینَ.
آنان کسانى اند که اعمالشان در دنیا و آخرت تباه و بى اثر شده، و براى آنان هیچ یاورى نخواهد بود.22
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ أُوْتوا نَصِیباً مِّنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلَى کِتابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَریقٌ مِّنْهُمْ و هُم مُّعْرِضونَ.
آیا به کسانى که بهره اى اندک از کتاب [تورات و انجیل] به آنان داده شده ننگریستى که به سوى کتاب خدا خوانده مى شوند تا در میان آنان [درباره احکام الهى و نبوّت پیامبر اسلام] داورى کنند؟ سپس گروهى از آنان در حالى که اعراض کننده [از حق و حقیقت] اند، روى مى گردانند.23
ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلاَّ أَیّاماً مَّعْدُوداتٍ و غَرَّهُمْ فی دینِهِم مّا کانوا یَفْتَرونَ.
این رویگردانى به خاطر آن است که گفتند: هرگز آتش [دوزخ در روز قیامت] جز چند روزى به ما نمى رسد و آنچه همواره افترا و دروغ [به خدا] مى بستند، آنان را در دینشان مغرور کرده است.24
فَکَیْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لاَّ رَیْبَ فیهِ و وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مّا کَسَبَتْ و هُمْ لا یُظْلَمونَ.
پس چه خواهند کرد، هنگامى که آنان را براى روزى که هیچ شکى در آن نیست گرد آوریم، و به هر کس آنچه [از نیک و بد] به دست آورده، به طور کامل داده شود، و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت.25
308 روز گذشت و به آیه 15 سوره آل عمران رسیدیم. اکنون گروه قرآن 100 نفر است. سپاسگزارم از مهربانی همه عزیزان، به ویژه آغازگران آن: گرامیان، ربانی نژاد، میرشکاک، باروتی، و حاجیعلی. ارسال آیات با پنل به مساعدت مصطفی باغبانی ممکن شد. هزینههای آن را نیز ایشان و جمعی از دوستان تقبل فرمودند. خانمها و آقایان: میرشکاک، مقیمی، علینقی، قدمی، مرعشی و جز ایشان که متاسفانه نامشان را در خاطر ندارم. از همگی سپاسگزارم و اجرشان را از خدا میخواهم. اگر عمری باشد سال 94 نیز در خدمت خواهم بود.
در پناه قرآن باشید. م.ب.
سوره آل عمران
سوره آل عمران از سورههای مدنی قرآن و شامل 200 آیه است. نامهای دیگر این سوره، استغفار و طیبه است. در فضائل قرائت این سوره آمده است: هر کس سوره آل عمران را قرائت کند به ازای هر آیه از آن، امانی بر روی پل جهنم به او داده خواهد شد. (تفسیر مجمع البیان، ج2، ص7)
بسم الله الرحمن الرحیم. الم (1) اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (2)
به نام خدا که رحمتش بىاندازه است و مهربانىاش همیشگى. الم. خداى یکتا که جز او هیچ معبودى نیست، زنده و قائم به ذات است.
نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّما بَیْنَ یَدَیْهِ و أَنزَلَ التَّوْراةَ وَالإِنجیلَ.
این کتاب را تدریجاً به حق و راستى بر تو نازل کرد که تصدیق کننده کتابهاى پیش از خود و تورات و انجیل است.3
مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنّاسِ و أَنزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذینَ کَفَروا بِآیاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَاللّهُ عَزیزٌ ذُو انتِقامٍ.
پیش از این براى هدایت مردم فرستاد، و فرقان را نازل کرد. مسلماً کسانى که به آیات خدا کافر شدند، براى آنان عذابى سخت است و خدا تواناى شکستناپذیر و صاحب انتقام است.4
إِنَّ اللّهَ لا یَخْفَىَ عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأَرْضِ و لا فِی السَّماء.
یقیناً چیزى در زمین و در آسمان بر خدا پوشیده نیست.5
هُوَ الَّذی یُصَوِّرُکُمْ فِی الأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ لا إِلَـهَ إِلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ.
اوست که شما را در رحمها[ى مادران] به هرگونه که مىخواهد تصویر مىکند. جز او هیچ معبودى نیست؛ تواناى شکستناپذیر و حکیم است.6
هُوَ الَّذیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُّحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ و أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْویلِهِ و ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرّاسِخونَ فِی الْعِلْمِ یَقولونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنا و ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبابِ.
اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشى از آن کتاب، آیات محکم است و آنها اصل و اساس کتاباند، و بخشى دیگر آیات متشابه است ولى کسانى که در قلوبشان انحراف است براى فتنهانگیزى و تاویل آن از آیات متشابهش پیروى مىکنند، و حال آنکه تفسیر واقعى آنها را جز خدا نمىداند. و استواران در دانش مىگویند: ما به آن ایمان آوردیم، همه از سوى پروردگار ماست. و جز صاحبان خرد متذکّر نمىشوند.7
رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا و هَبْ لَنا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهّابُ.
پروردگارا، دلهامان را پس از آنکه هدایتمان فرمودى منحرف مکن و از سوى خود رحمتى برما ببخش؛ زیرا تو بسیار بخشندهاى.8
رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النّاسِ لِیَوْمٍ لاّ رَیْبَ فیهِ إِنَّ اللّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ.
پروردگارا، قطعاً تو در روزى که هیچ شکى در آن نیست گردآورنده همه مردمى؛ مسلماً خدا خلف وعده نمىکند.9
إنَّ الَّذینَ کَفَروا لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ و لا أَوْلادُهُم مِّنَ اللّهِ شَیْئاً و أُولَـئِکَ هُمْ وَقودُ النَّارِ.
یقیناً اموال و فرزندان کافران هرگز چیزى از [عذاب] خدا را از آنان برطرف نمىکند؛ و اینانند که هیزم آتشاند.10
کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَّبوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنوبِهِمْ وَاللّهُ شَدیدُ الْعِقابِ.
[روشِ آنان] مانند روش فرعونیان و کسانى است که پیش از آنان بودند که آیات ما را تکذیب کردند، پس خدا هم آنان را به گناهانشان مؤاخذه کرد؛ و خدا سخت کیفر است.11
قُل لِلَّذینَ کَفَروا سَتُغْلَبونَ و تُحْشَرونَ إِلَى جَهَنَّمَ و بِئْسَ الْمِهادُ.
به کافران بگو: به زودى شکست مىخورید و به سوى دوزخ محشور مىشوید، و آن بد آرامگاهى است.12
قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فی سَبیلِ اللّهِ و أُخْرَى کافِرَةٌ یَرَوْنَهُم مِّثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَن یَشاءُ إِنَّ فی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لَّأُوْلِی الأَبْصارِ.
تحقیقاً براى شما در دو گروهى که [در جنگ بدر] با هم رو به رو شدند، نشانهاى بود، گروهى در راه خدا مىجنگیدند و گروه دیگر کافر بودند که اهل ایمان را به چشم خویش دو برابر مىدیدند. و خدا هر که را بخواهد با یارى خود تأیید مىکند؛ مسلماً در این عبرتى براى دارندگان بصیرت است.13
زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساء وَالْبَنینَ وَالْقَناطیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمآبِ.
عشق به خواستنىها [که عبارت است] از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپایان و کشت و زراعت، براى مردم آراسته شده است؛ اینها کالاى زندگىِ دنیاست؛ و خداست که بازگشت نیکو نزد اوست.14
قُلْ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیْرٍ مِّن ذَلِکُمْ لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْری مِن تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدینَ فیها و أَزْواجٌ مُّطَهَّرَةٌ و رِضْوانٌ مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ.
بگو: آیا شما را به بهتر از این [امور] خبر دهم؟ براى آنان که پرهیزکارى پیشه کردهاند، در نزد پروردگارشان بهشتهایى است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، در آنجا جاودانهاند و [براى آنان] همسرانى پاکیزه و خشنودى و رضایتى از سوى خداست؛ و خدا به بندگان بیناست.15
درود
نمیدانم میدانید یا نه، که بنده نیز برای هرماه و هرسال در فرجام آن نامی میگذارم. سال 90 «سال مهربانی و امیدواری» بود، سال 91 «سال مهربانی و وفاداری»، و 92 «سال مهربانی و شکیبایی». سال 93 را به تلخی فراق دو دوست، سال «مهربانی و دلشکستگی» نام کردم. امید دارم شما عزیزان در لحظات یا مقلب القلوب، «بدان بهار که میروید از نسیم دعا»، «دل شکسته من را به ویژه یاد کنید». آرزو میکنم سالهای پیش رو برای همه مردم «سال مهربانی و فراوانی» باشد. سرتان سبز، دلتان خوش، نوروزتان پیروز.
با مهر و فروتنی و سپاسداری- م. باغبان
و إِن کُنتُمْ على سَفَرٍ و لَمْ تَجِدوا کاتِباً فَرِهانٌ مَّقْبوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُم بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ و لا تَکْتُموا الشَّهادَةَ و مَن یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللّهُ بِما تَعْمَلونَ عَلیمٌ.
و اگر در سفر بودید و نویسندهاى نیافتید، وثیقههاى دریافت شده [جایگزین سند و شاهد] است. و اگر یکدیگر را امین دانستید [وثیقه لازم نیست] پس باید کسى که امینش دانستهاند، امانتش را ادا کند. و از پروردگار خود، پروا نماید. و [اى شاهدان!] شهادت را پنهان نکنید و هر که آن را پنهان کند، یقیناً دلش گناهکار است؛ و خدا به آنچه انجام مىدهید داناست.283
لِّلَّهِ ما فِی السَّماواتِ و ما فِی الأَرْضِ و إِن تُبْدوا ما فِی أَنفُسِکُمْ أَوْ تُخْفوهُ یُحاسِبْکُم بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشاءُ و یُعَذِّبُ مَن یَشاءُ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ.
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایى خداست، و اگر آنچه [از نیّتهاى فاسد و افکار باطل] در دل دارید آشکار کنید یا پنهان سازید، خدا شما را به آن محاسبه مىکند؛ پس هر که را بخواهد مىآمرزد، و هر که را بخواهد عذاب مىکند؛ و خدا بر هر کارى تواناست.284
آمَنَ الرَّسولُ بِما أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ و مَلآئِکَتِهِ و کُتُبِهِ و رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ و قالوا سَمِعْنا و أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا و إِلَیْکَ الْمَصیرُ.
پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده ایمان آورده، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش ایمان آوردهاند. [گفتند:] ما میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمىگذاریم. و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا، آمرزشت را خواهانیم و بازگشت [همه] به سوى توست.285
لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ و عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤَاخِذْنا إِن نَّسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا و لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذینَ مِن قَبْلِنا رَبَّنا و لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَاعْفُ عَنّا وَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا أَنتَ مَوْلانا فَانصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ.
خدا هیچ کس را جز به اندازه توانایىاش تکلیف نمىکند. هر کس عمل شایستهاى انجام داده به سود اوست و هر کس مرتکب کار زشتى شده به زیان اوست. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا مرتکب اشتباه شدیم، ما را مؤاخذه مکن. پروردگارا، تکالیف سنگینى برعهده ما مگذار، چنانکه بر عهده کسانى که پیش از ما بودند گذاشتى. پروردگارا، و آنچه را به آن تاب و توان نداریم بر ما تحمیل مکن و از ما درگذر و ما را بیامرز و بر ما رحم کن؛ تو سرپرست مایى، پس ما را بر گروه کافران پیروز فرما.286
همراهان قرآنی گرامی
درود
سال نو بر همه شما خجسته و مبارک باد. آرزوی خوشی و تندرستی برایتان دارم و امیدوارم در پناه حق باشید.
با مهر و ارادت- م. باغبان
وفا و مردمی از روزگار دارم چشم
ببین ز سادهدلیها چه از که میجویم
(صائب تبریزی)
این آیه در آداب قرض دادن و وام، و نوشتن سند برای آن و شهادت گرفتن بر رد و بدل شدن مال و وقت بازپرداخت آن است. با توجه به تاریخ نزولش که متعلق به 15 قرن قبل است، آیه درخور توجهی است.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُواْ إِذا تَدایَنتُم بِدَیْنٍ إلى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبوهُ. وَلْیَکْتُب بَّیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ. و لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللّهُ. فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ و لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً. فَإن کانَ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفیهاً أَوْ ضَعیفاً أَوْ لا یَسْتَطیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ. وَاسْتَشْهِدوا شَهیدَیْنِ من رِّجالِکُمْ فَإِن لَّمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَن تَضِلَّ إحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُما الأُخْرَى. و لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعوا. و لا تَسْأَموا أَن تَکْتُبوهُ صَغیراً أَو کَبیراً إلى أَجَلِهِ. ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ و أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ و أَدْنَى أَلاّ تَرْتابوا إِلاَّ أَن تَکونَ تِجَارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَکْتُبوها. وَأَشْهِدوا إِذا تَبایَعْتُمْ. و لا یُضآرَّ کاتِبٌ و لا شَهیدٌ. و إِن تَفْعَلوا فَإِنَّهُ فُسوقٌ بِکُمْ. وَاتَّقُواْ اللّهَ و یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ. وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ.
اى اهل ایمان، چنانچه وامى به یکدیگر تا وقت معینى دادید، لازم است آن را بنویسید. و باید نویسندهاى [سَنَدش را] در میان خودتان به عدالت بنویسد. و نباید هیچ نویسندهاى از نوشتن سند همانگونه که خدا [بر اساس قوانین شرعى] به او آموخته است، دریغ ورزد. او باید بنویسد، و کسى که حقْ به عهده اوست باید [کلامش را جهت تنظیم سند براى نویسنده] املا کند، و از خدا که پروردگار اوست پروا نماید و از حق چیزى را نکاهد. و اگر کسى که حق به عهده اوست، سفیه یا ناتوان باشد، یا [به علتى] نتواند املا کند، ولىّ و سرپرست او به عدالت املا کند. و دو شاهد از مردانتان را [بر این حق] شاهد بگیرید، و اگر دو مرد نبود، یک مرد و دو زن را از میان شاهدانى که مىپسندید، شاهد بگیرید تا اگر یکى از آن دو زن [واقعیت را] فراموش کرد، آن دیگرى او را یادآورى کند. و شاهدان هنگامى که [براى اداى شهادت] دعوت شوند [از پاسخ دعوت] امتناع نورزند. و از نوشتن [سندِ وام] تا سرآمد معیّنش، کوچک باشد یا بزرگ، ملول نشوید، این [کار] نزد خدا عادلانهتر و براى اقامه شهادت پابرجاتر، و به اینکه [در جنس وام، اندازه آن و زمان پرداختش] شک نکنید [و ستیز و نزاعى پیش نیاید،] نزدیکتر است. مگر آنکه داد و ستدى نقدى باشد که آن را میان خود دست به دست مىکنید، در این صورت بر شما گناهى نیست که آن را ننویسید. و هرگاه داد و ستد کنید، شاهد بگیرید. و نباید به نویسنده و شاهد زیان برسد و اگر زیان برسانید، خروج از اطاعت خداست که گریبانگیر شما شده است و از خدا پروا کنید و خدا [احکامش را] به شما مىآموزد و خدا به همه چیز داناست 282
و ما أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ یَعْلَمُهُ و ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنصارٍ. و هر نفقهاى که انفاق کردید و هر نذرى که برعهده گرفتید، یقیناً خدا آن را مىداند، و براى ستمکاران در قیامت یاورى نیست.270
إِن تُبْدُواْ الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ و إِن تُخْفوهَا و تُؤْتوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لُّکُمْ و یُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّئاتِکُمْ وَاللّهُ بِما تَعْمَلونَ خَبیرٌ. اگر صدقهها را آشکار کنید، کارى نیکوست و اگر آنها را پنهان دارید و به تهیدستان دهید براى شما بهتر است و خدا [به این سبب] بخشى از گناهانتان را محو مىکند و خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است.271
لَّیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَلَـکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَن یَشاءُ و ما تُنفِقوا مِنْ خَیْرٍ فَلأنفُسِکُمْ و ما تُنفِقونَ إِلاَّ ابْتِغاء وَجْهِ اللّهِ و ما تُنفِقوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ و أَنتُمْ لا تُظْلَمونَ. [اى پیامبر!] هدایت آنان [به سوى اخلاص در انفاق و ترک منّت و آزار] بر عهده تو نیست، بلکه خداست که هر کس را بخواهد هدایت مىکند. [اى اهل ایمان!] هر مالى را که انفاق کنید به سود خود شماست، و این در صورتى است که انفاق نکنید جز براى طلب خشنودى خدا. و آنچه از مال انفاق کنید، پاداشش به طور کامل به شما داده مىشود، و مورد ستم قرار نخواهید گرفت.272
لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحصِروا فی سَبیلِ اللّهِ لا یَسْتَطِیعونَ ضَرْباً فِی الأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیماهُمْ لاَ یَسْأَلونَ النّاسَ إِلْحافاً و ما تُنفِقوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیمٌ. [صدقه] برای نیازمندانى است که در راه خدا [مثلا آسیب در جنگ] به سختی افتادهاند [و براى فراهم کردن معاش] نمىتوانند در زمین سفر کنند؛ فرد ناآگاه آنان را از شدت عفّتى که دارند توانگر مىپندارد. آنان را از سیمایشان مىشناسى. از مردم به اصرار چیزى نمىخواهند. و خدا، اى اهل ایمان! به آنچه از بهترین دارایی خود انفاق میکنید داناست.273
الَّذِینَ یُنفِقونَ أَمْوالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ سِرّاً و عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ و لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ و لا هُمْ یَحْزَنونَ. کسانى که اموالشان را در شب و روز و پنهان و آشکار انفاق مىکنند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شایسته و مناسب است؛ و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مىشوند.274
الَّذینَ یَأْکُلونَ الرِّبا لا یَقُومونَ إِلاّ کَما یَقومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قالوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا و أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ و حَرَّمَ الرِّبا فَمَن جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ ما سَلَفَ و أَمْرُهُ إِلَى اللّهِ و مَنْ عادَ فَأُوْلَـئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدونَ. کسانى که ربا مىخورند، به پاى نمىخیزند مگر مانند به پاى خاستن کسى که شیطان او را با لمس خود آشفته حال کرده است. این بدان سبب است که آنان گفتند: خرید و فروش هم مانند رباست. در حالى که خدا خرید و فروش را حلال، و ربا را حرام کرده است. پس هر که از سوى پروردگارش پندى به او رسد و [از کار زشت خود] بازایستد، سودهایى که [پیش از تحریم آن] به دست آورده، مال خود اوست، و کارش [از جهت آثار گناه و کیفر آخرتى] با خداست. و کسانى که [به عمل زشت خود] بازگردند، پس آنان اهل آتشاند و در آن جاودانهاند.275
یَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبا و یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَاللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفّارٍ أَثیمٍ. خدا ربا را نابود مىکند و صدقات را فزونى مىدهد؛ و خدا هیچ ناسپاس بزهکارى را دوست ندارد.276
إِنَّ الَّذینَ آمَنوا و عَمِلُواْ الصّالِحاتِ و أَقَامُواْ الصَّلاةَ و آتَوُاْ الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ و لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ و لا هُمْ یَحْزَنونَ. مسلماً کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و نماز را به پا داشتند و زکات پرداختند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى است، و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مىشوند.277
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقُواْ اللّهَ و ذَرُواْ ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِن کُنتُم مُّؤْمِنینَ. اى اهل ایمان! از خدا پروا کنید، و اگر مؤمن [واقعى] هستید آنچه را از ربا [بر عهده مردم] باقى مانده رها کنید.278
فَإِن لَّمْ تَفْعَلوا فَأْذَنوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ و رَسُولِهِ و إِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُوسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمونَ و لا تُظْلَمونَ. واگر چنین نکردید [و به رباخوارى اصرار ورزیدید] به جنگى بزرگ از سوى خدا و رسولش [بر ضد خود] یقین کنید؛ و اگر توبه کردید، اصل سرمایههاى شما براى خود شماست [و سودهاى گرفته شده را به مردم بازگردانید] که در این صورت نه ستم مىکنید و نه مورد ستم قرار مىگیرید.279
و إِن کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ و أَن تَصَدَّقوا خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمونَ. و اگر [بدهکار] تنگدست بود، او را تا هنگام توانایى مهلت دهید؛ و بخشیدن همه وام [و چشم پوشى از آن در صورتى که توانایى پرداختش را ندارد] اگر [فضیلتش را] بدانید براى شما بهتر است.280
وَاتَّقوا یَوْماً تُرْجَعونَ فیهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مّا کَسَبَتْ و هُمْ لاَ یُظْلَمونَ. و پروا کنید از روزى که در آن به سوى خدا بازگردانده مىشوید، سپس به هر کس آنچه انجام داده، به طور کامل داده مىشود؛ و آنان مورد ستم قرار نمىگیرند.281
درود
گرچه با تاخیر است، ولی چاره چیست؟ روز پنج اسفند در گاهشماری قدیم، یعنی روز سپندارمذ از ماه سپندارمذ روز زن ایرانیان است. این روز بر بانوان گرامی همراه خجسته باشد.
با احترام- م.ب.
• آقو ما به دنیا اومدیم انقلاب شد، حرف زدیم جنگ شد، راه رفتیم کودتا شد، رفتیم مدرسه جنگ تموم شد، درس خوندیم هی نظاموی آموزشی عوض شد، رفتیم دانشگاه کنکور ول شد، رفتیم سربازی معافیت آزاد شد، رفتیم سرکار مملکت تحریم شد، خواستیم ازدواج کنیم طلا گرون شد، گفتیم بریم خارج پاسپورتمون دیپورت شد... الانم اینترپل دنبالمونه، هه هه هه هه یعنی له لهما! فکر کنم مشکل از ما باشه اگه بمیریم شاید دنیا بهشت شد... (آقای همساده به آقای مجری)
• وقتی تو یه رابطه دچارِ احساساتِ شدید شدی, بدون خودت نیستی، خرِ درونته (بابا اتی. قهوه تلخ)
• من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر / من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش. این بیت بسیار معروف است و به اشتباه به شمس و مولانا منسوبش میکنند، در حالی که به بیان مرحوم دهخدا در مدخل خواب دیده متعلق به مجدالملک است و در کتاب کشف الغرائب یا همان رساله مجدیه آمده است. برای اطمینان، ابتدا نسخه خطی این رساله را که در کتابخانه مجلس به شماره 2100319 نگهداری میشود دیدم و معلوم شد که اولین سطر این کتاب است. جهت مزید اطلاع عرض میکنم که میرزا محمدخان مجدالملک، از رجال دوره ناصری و خواهرزاده میرزا آقاخان نوری و پدر میرزا علی خان امینالدوله و پدربزرگ مادری حسین علاء و حسن وثوق، و احمد قوام و جد ابوالقاسم و احمد و محمود و علی امینی (نخست وزیر دوره پهلوی) است.
• بخشی از کتاب رساله مجدیه: «حکومت ایران نه به قانون اسلام شبیه است، نه به قاعده ملل و دول دیگر. باید بگویم حکومتی است مرکب از عادات ترک و فرس و تاتار و مغول و افغان و روم، مخلوط و درهم و یک عالمی است علی حده با هرج و مرج زیاد، که در هر چند قرنی یکی از ملوک طوایف مذکوره به ایران غلبه کرده اند، از هر طایفهای عادت مکروهه و مذمومه در ایران باقی مانده، و در این عهد همه آن عادات کاملاً جاری میشود. شترمرغهای ایرانی که از پطرزبورغ و سایر بلاد خارجه برگشتهاند و دولت ایران مبلغها در راه تربیت ایشان متضرر شده، از علم دیپلمات و سایر علومی که به تحصیل و تعلم آن مأمور بودهاند، معلومات آنها به دو چیز حصر شده: استخفاف ملت و تخطئه دولت. در بدو ورود، پای ایشان بر روی پا بند نمیشد که از اروپا آمدهاند. از موجبات اخذ و طمع و بخل و حسد به مرتبهای تنزیه و تقدیس میکنند که همه مردم به شبهه میافتند که آب و هوای بلاد خارجه عجب چیزها از آب بیرون آورده، گویا توقف آنجا بالذات مربی است و قلب ماهیت میکند». این انگورهای نوآورده هم، با نطق هـای "متأسفانه!" گاه از بخت خود اظهار تعجب میکنند که: از ولایات منظمه چرا به این زودی به ممالک بی نظم رجعت کردهاند؟ این تـأسف و تعجب تا وقتـی است که به خودشـان از امور ملکی کاری سـپرده نشده. همین که مصدر کاری و مـرجع شغلی شدند، ... بالادست همه بیتربیتها برمی خیزند و در پامال کردن حقوق مردم و ترویج فنون بیدیانتی و ترک غیرت و مروت و اختراعات امور ضاره، و طمع بیجا و تصدیقات بلاتصور و خوشآمد و مزاحگویی به رؤسا و پیشکاران و تصویب عمل و تصدیق به اقوال ایشان چندان مبالغه دارند که از مأموریت ایشان پشیمان میشوند و متحیر میمانند که با اینها به چه قانون سلوک کنند! شعر: به مارماهی مانی، نه این تمام نه آن / منافقی چه کنی؟ مار باش یا ماهی.
• سالها بگذرد از تو که گذار/ نکنی سوی تربت پدرت/ تو بجای پدر چه کردی خیر/ که همان چشم داری از پسرت (گلستان سعدی. تصحیح مرحوم یوسفی. تهران: خوارزمی، 1368. باب ششم. حکایت سوم، ص 151). رفتگان را به فاتحهای یاد و شاد کنیم، که ما نیز در اثر ایشان بباید رفت.
• از کتاب اوستا: ای مردان و زنان، راه راست را دریابید و با منش پاک آن را پیروی کنید و هیچگاه گرد دروغ و خوشیهای زودگذر زندگی که تباه کننده خوشبختی شما در آینده است نگردید، زیرا لذتی که با بدنامی و گناه همراه باشد، چون زهر کشندهای است که به شیرینی درآمیخته و همانند خورش دوزخی است. با این کارها زندگانی گیتی و مینوی خود را تباه مسازید (برگردان گاتها. موبد رستم شهزادی. تهران: فردوسی، 1377. وهیشتوایشت گات، یسنای 53، بند 6)
• نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام / از حق گذشتهایم و به باطل نمیرسیم (صائب تبریزی)
• بنده را گستاخ میسازد حضور دائمی/ مرحمت کن گاهگاه از خویش غافل کن مرا / از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن/ گر به از مجنون نبودم باز عاقل کن مرا/ جای من خالی است در وحشت سرای آب و گل/ بعد ازین صائب سراغ از گوشه دل کن مرا (صائب تبریزی، غزل 172)
• لب تو پرده راز مرا تنک کرده است/ شراب دشمن جان است رازداران را/ حضور دایمی از هجر دایمی بترست/ ز وصل گل چه تمتع بود هزاران را؟ (صائب تبریزی، غزل 638)
• از کمال هیچ چیزی نیست شادی عقل را/ زان که کامل بهر آن شد چیز تا نقصان شود/ شاخها از میوهها گر گشت چون بی زه کمان/ غم مخور ماهی دگر چون تیر بیپیکان شود (سنایی غزنوی، ترکیب بند در مدح ایرانشاه)
• سوار برق عمرم، نیست برگشتن عنانم را/ مگر نام توگیرم تا بگرداند زبانم را/ غباری میفروشم در سر بازار موهومی/ مبادا چشم بستن تختهگرداند دکانم را/ ز اسرار دهانی حرف چندیکردهام انشا/ بهجز شخص عدم بیدلکه میفهمد زبانم را (بیدل دهلوی، غزل 125)
• خوبان هزار و از همه مقصود من یکی است/ صد پاره گر کنند به تیغم سخن یکی است/ خوش مجمعی است انجمن نیکوان ولی/ ماهی کز اوست رونق این انجمن یکی است/ خواهیم بهر هر قدمش تحفهای دگر/ لیکن مقصریم که جان در بدن یکی است/ گشتم چنان ضعیف که بی ناله و فغان/ ظاهر نمیشود که در این پیرهن یکی است/ جامی! در این چمن دهن از گفت و گو ببند/ کانجا نوای بلبل و صوت ِزغن یکی است (عبدالرحمن جامی)
• برای شما چه فایده دارد اگر تمام دنیا را داشته باشید ولی زندگی جاوید را از دست بدهید؟ آیا چیزی پیدا میشود که قدر و قیمتش از زندگی جاوید بیشتر باشد؟ (انجیل متی. باب 17. آیه 26)
• بعضی را بخت کشش کند و بی واسطه کوشش به مقصود رساند و بعضی تا کوشش نباشد از کشش کار نیاید (سعدالدین اسعد وراوینی. مرزباننامه. به کوشش دکتر خطیب رهبر. چ 50. تهران: صفی علیشاه، 1389. ص 668).
• فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت/ دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت/ شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ/ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت/ ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم/ دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت/ رفتی و فراموش شدی از دل دنیا/ چون ناله مرغی که ز یاد قفسی رفت/ رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد/ بیدادگری آمد و فریادرسی رفت/ این عمر سبک سایه ما بسته به آهی است/ دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت (سایه)
• نیست یک نقطه بیکار درین صفحه خاک/ ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟ (صائب تبریزی)
أُولَـئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِّمَّا کَسَبُواْ وَاللّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ. اینانند که از آنچه به دست آوردهاند، نصیب و بهره فراوانى دارند، و خدا حسابرسى سریع است. 202
وَاذْکُرُواْ اللّهَ فِی أَیَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَیْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ. و خدا را در روزهاى معلوم و معینى [که یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ماه ذوالحجه ایام وقوف در منى است] یاد کنید. پس هر که در دو روز [واجبات منى را انجام دهد و به کوچ کردن از آن] شتاب ورزد، گناهى بر او نیست، و هر که [تا روز سوم] تأخیر کند، بر او هم گناهى نیست، [اختیار کردن وقوف در منى چه در دو روز، چه در سه روز] براى کسى است که [از محرمات احرام] پرهیز کرده است. و از خدا پروا کنید و بدانید که یقیناً همه شما به سوى او محشور خواهید شد.203
و مِنَ النّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا و یُشْهِدُ اللّهَ عَلَى ما فِی قَلْبِهِ و هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ. و از مردم کسى است که گفتارش در زندگى دنیا تو را خوش آید، و [براى اینکه چنین وانمود کند که زبانش با دلش یکى است] خدا را بر آنچه در دل دارد شاهد مىگیرد، در حالى که سرسختترین دشمنان است.204 ادامه مطلب ...
از هفته گذشته، همکاران گرامی سرکار خانم مرادی، خانم درفشه، خانم قدمی، خانم برین خو، خانم توکل، و خانم حدادی نیز به جمع همراهان پیوستند. خیر مقدم خدمت همگی بزرگواران. م.ب.
در چند روز گذشته همکاران گرامی جناب آقای مرعشی، جناب آقای هاشمی پور، سرکار خانم ابطحی، سرکار خانم حقانی، سرکار خانم امرایی، و سرکار خانم ناظم نیز به جمع همراهان پیوستند. خیر مقدم خدمت همه عزیزان. خوش آمدید
م.ب.
درود بر همراهان گرامی
یکی از همکاران خوب ما بیمار است. لطفا برای شفایشان دعا بفرمایید
درود بر همراهان گرامی
با امروز 207 روز است که با هم در یک راه گام بر می داریم و کم کم سوره بقره دارد تمام می شود. می دانم بعضی همراهان هنوز آیات را حفظ می کنند و برخی دیگر در میانه آیات مانده اند و مثلا از آیه 150 به این طرف نیامده اند. برخی هم کمتر.
مهم نیست عقب مانده یا جلو رفته باشیم. اصلا این راه راهی نیست که این جهات در آن معنا داشته باشد. حتی با یک آیه هم می شود همان حال را داشت که با مجموعه قرآن. ولی خدا را شکر روزی یک آیه انس با قرآن که هدف اصلی ما بود محقق شده است. بنده همچنان به فضل خدا آیات را می فرستم. اگر کسی آنها را دریافت نمی کند از سر مهر باخبرم کند تا اصلاح کنم.
عجیب است. حدود هفت ماه است و بیشتر که راه افتاده ایم و باور هم نمی کردیم که مرد آمدن باشیم. ولی آمدیم و حالا اینجاییم. بنده البته چندین و چند تاسف دارم. نخست بابت تعطیلی حوزه علمیه کوچکمان که محفل خودمانی و عزیزی بود و حس خوبی به آدم می داد. دوم به سبب باقی ماندن ترجمه کتاب محی الدین درویش بر زمین که نمی دانم چگونه باید آن را مهیای ترجمه کنم. در این فقره اخیر، البته اشکال از بنده است که بیهوده سر خودم را به دنیا مشغول کرده ام و در توهمم که مثلا دارم کارهای مفید می کنم. دعا بفرمایید از این خیالات در بیایم. سوم غصه ام از ننوشتن این وبلاگ است که عطف بر همان موضوع دوم است. برای همین خیلی از خودم در این ایام راضی نیستم.
دیشب باخبر شدم یکی از همراهان گرامی که مدتها بود از بیماری رنجور بود به گفته خودشان به طرز محسوسی بهتر شده اند و این زیاده اسباب خوشحالی و مسرت خاطر شد و خدا را سپاس گفتم بر این لطف که آن بزرگوار رو به سلامت است. هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.
سرتان را بیش درد نیاورم. این بنده هم مدتی است چندان خوب نیست و حال سابق را ندارد. اگر برایتان زحمت نیست برای این همراه دعاگو نیز دعا بفرمایید.
با اخلاص و احترام- م. باغبان
از دیروز همکار گرامی سرکار خانم مقیمی هم به جمع همراهان روزی یک آیه با قرآن پیوستند. خیر مقدم خدمت بانوی بزرگوار.
إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمینَ. [و یاد کنید] هنگامى که پروردگارش به او فرمود: تسلیم باش. گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم.131
و وَصَّى بِها إِبْراهیمُ بَنِیهِ و یَعْقوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَموتُنَّ إَلاَّ و أَنتُم مُّسْلِمونَ. و ابراهیم و یعقوب پسرانشان را به آیین اسلام سفارش کردند که اى پسران من! یقیناً خدا این دین را براى شما برگزیده، پس شما باید جز در حالى که مسلمان باشید نمیرید.132
أَمْ کُنتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدونَ مِن بَعْدی قالواْ نَعْبُدُ إِلَـهَکَ و إِلَـهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَإِسْماعیلَ و إِسْحاقَ إِلَـهاً واحِداً و نَحْنُ لَهُ مُسْلِمونَ. آیا شما هنگامى که یعقوب را مرگ در رسید حاضر بودید؟ آن گاه که به پسران خود گفت: پس از من چه چیزى را می پرستید؟ گفتند: خداى تو و خداى پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خداى یگانه است می پرستیم، و ما تسلیم اوییم.133
تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ و لَکُم مّا کَسَبْتُمْ و لا تُسْأَلونَ عَمَا کانوا یَعْمَلونَ. آنان گروهى بودند که درگذشتند، آنچه [از طاعت و معصیت] به دست آوردند مربوط به خود آنان است، و آنچه شما به دست آوردید مربوط به خود شماست؛ و شما در برابر آنچه آنان انجام میدادند، مسؤول نیستید.134
و قالوا کونوا هوداً أَوْ نَصارَى تَهْتَدوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً و ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ. و [اهل کتاب به مردم مؤمن] گفتند: یهودى یا نصرانى باشید تا هدایت یابید. بگو: بلکه از آیین ابراهیم یکتاپرست و حقگرا [پیروى مىکنیم] و او هرگز از مشرکان نبود.135
ادامه مطلب ...درود
همکاران گرامی جناب آقای کرمی و جناب آقای آقاغفار هم از سر مهربانی به جمع همراهان روزی یک آیه با قرآن پیوستند. مهرشان افزون و دلشان شاد باد. خیر مقدم خدمت هر دو بزرگوار
امروز همکاران و دوستان گرامی آقایان هاتف و حسینی به همراهان پیوستند. خیر مقدم خدمت هر دو بزرگوار خاصه جناب آقای هاتف که از امروز دوران فراغت از خدمت را آغاز کردند.
بعد از تعطیلی دو هفته ای انتهای جزء اول، ارسال آیات نامرتب شده است. سبب بی خیالی بنده نیست. مشکل اینترنت است که مثل لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست. به هر حال، پوزش خواه همه عزیزانم. دعا بفرمایید برای توفیق ادامه راه.
با ارادت و احترام- م. باغبان
امروز، جناب استاد کیانفر و همکار گرامی جناب آقای احمدی نیا نیز به جمع همراهان روزی یک آیه با قرآن پیوستند. خیر مقدم خدمت هر دو بزرگوار
همراه گرامی جناب فرخ خان حاجی علی برای گذراندن دوره دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه مازندران پذیرش گرفتند. تبریک بنده و سایر همراهان خدمت ایشان و خانواده گرامیشان!
درود
یکی دو روز پیش از تعطیلات تابستانی دکتر بوذری و سرکار خانم طالاری هم به جمع ما پیوستند. از دیروز هم جناب مهندس آذرشب و سرکار خانم صابونیها. خیر مقدم خدمت همه عزیزان!
م. باغبان
دیروز، همکار گرامی سرکار خانم مهدی پور هم به جمع همراهان پیوستند. خیر مقدم خدمت بانوی بزرگوار!
با آنکه گزارش هفته به هفته کلاسهای آموزش علوم اسلامی را ننوشتم ولی این دوره در هفته هفتم خود است. یعنی فردا می شود هفتمین هفته. برخی دوستان ظاهرا بر اثر گرفتاری چند هفته ای است که تشریف نمی آورند، ولی تقریبا کلاسها با ده نفر شرکت کننده برگزار می شود. آقای حبیبی کتاب عوامل را به نیمه های کار رسانده اند و درسهای تفسیر و فقه هم خوب پیش می رود. گاه بحثهای جانانه ای نیز در می گیرد و در مجموع جالب است.
درس منطق به تقسیمات الفاظ رسیده و در طب به مزاج رسیده ایم. البته در طب کتاب مفرح القلوب را متن اصلی کرده ایم نه قانونچه را. دیدیم اگر یک بخش را درست بخوانیم بهتر از آن است که فقط خلاصه ای از مباحث را مرور کنیم.
روزهای جمعه برای نگارنده این سطرها روزهای خوشی است. نمی دانم با پایان تابستان و آغاز مشغولیتهای جدید چه بر سر این دوره خواهد آمد. مهم هم نیست. همین که جمعه های تابستان 93 به بطالت نگذشت خودش زیاده خوب است. از همه همراهان سپاسگزارم.
م.ب.
و قَالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَل لَّهُ ما فِی السَّماواتِ و الأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قانِتونَ. و یهود و نصارى گفتند خدا براى خود فرزندى گرفته. منزّه است او، بلکه آنچه در آسمانها و زمین است مخلوق و مملوک اویند نه فرزند او. و همه در برابر او مطیع و فرمانبردارند.116
بَدیعُ السَّماواتِ و الأَرْضِ و إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّما یَقولُ لَهُ کُن فَیَکونُ. پدیدآورنده آسمانها و زمین است. و هنگامى که فرمان به وجود آمدن چیزى را صادر کند فقط به آن میگوید: باش. پس بیدرنگ بود میشود.117
و قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمونَ لَوْلا یُکَلِّمُنا اللّهُ أَوْ تَأْتِینا آیَةٌ کَذَلِکَ قالَ الَّذینَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلوبُهُمْ قَدْ بَیَّنّا الآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنونَ. و کسانى که نادان و ناآگاهند گفتند: چرا خدا با ما سخن نمیگوید یا نشانه و معجزه اى براى ما نمی آید؟ گذشتگان آنان نیز مانند گفته ایشان را گفتند؛ دلهایشان شبیه هم است. تحقیقاً ما نشانه ها را براى اهل باور بیان کرده ایم.118
إِنّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً و نَذیراً و لا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحیمِ. قطعاً ما تو را به درستى و راستى بشارت دهنده و بیم رسان فرستادیم، و تو مسؤولِ [ایمان نیاوردن و وضع و حال] دوزخیان نیستى.119
و لَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهودُ و لا النَّصارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى و لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُم بَعْدَ الَّذی جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ و لا نَصیرٍ. یهود و نصارى هرگز از تو راضى نمیشوند تا آنکه از آیینشان پیروى کنى. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت است. و اگر پس از دانشى که برایت آمده از هوا و هوسهاى آنان پیروى کنى، از سوى خدا هیچ سرپرست و یاورى براى تو نخواهد بود.120
الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُوْلَـئِکَ یُؤْمِنونَ بِهِ و من یَکْفُرْ بِهِ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْخاسِرونَ. کسانى که کتاب آسمانى به آنان عطا کرده ایم، آن را به طورى که شایسته آن است قرائت میکنند و اهل ایمان به آن هستند و کسانى که به آن کفر می ورزند فقط آنان زیانکارند.121
یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ. اى بنىاسرائیل! نعمتهاى مرا که به شما عطا کردم و اینکه شما را بر جهانیان برترى دادم، یاد کنید.122
و اتَّقُواْ یَوْماً لاّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً و لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ و لا تَنفَعُها شَفاعَةٌ و لا هُمْ یُنصَرونَ. و از روزى پروا کنید که نه کسى از کسى عذابى را دفع میکند و نه از کسى فدیه و عوضى میگیرند و نه کسى را شفاعتى سود دهد و نه براى رهایى از آتش دوزخ یارى میشوند.123
و إِذِ ابْتَلَى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ و مِن ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ. و هنگامى که ابراهیم را پروردگارش به امورى آزمایش کرد، پس او همه را به طور کامل به انجام رسانید، پروردگارش فرمود: من تو را براى همه مردم پیشوا و امام قرار دادم. ابراهیم گفت: و از دودمانم [نیز پیشوایانى برگزین]. فرمود: پیمان من به ستمکاران نمىرسد.124
و إِذْ جَعَلْنا الْبَیْتَ مَثابَةً لِّلنّاسِ و أَمْناً و اتَّخِذوا مِن مَّقامِ إِبْراهیمَ مُصَلًّى و عَهِدْنا إِلَى إِبْراهیمَ و إِسْماعیلَ أَن طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفینَ و الْعاکِفینَ و الرُّکَّعِ السُّجودِ. و [یاد کنید] هنگامى که ما این خانه [کعبه] را براى همه مردم محل گردهمایى و جاى امن و امان قرار دادیم، و [فرمان دادیم] از مقام ابراهیم جایگاهى براى نماز انتخاب کنید. و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانهام را براى طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع کنندگان وسجده گزاران پاکیزه کنید.125
و إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً و ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ و الْیَوْمِ الآخِرِ قالَ و مَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذابِ النّارِ و بِئْسَ الْمَصیرُ. و [یاد کنید] آن گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا این [مکان] را شهرى امن قرار ده و اهلش را آنان که به خدا و روز قیامت ایمان آوردهاند از هر نوع میوه و محصول روزى بخش. خدا فرمود: هر که کفر ورزد بهره اندکى به او خواهم داد، سپس او را به عذاب آتش می کشانم و آن بد بازگشتگاهى است.126
و إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ و إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ. و [یاد کنید] زمانى که ابراهیم و اسماعیل پایه هاى خانه کعبه را بالا میبردند [و به پیشگاه حق مىگفتند] پروردگارا [این عمل را] از ما بپذیر که تو شنوا و دانایى.127
رَبَّنا و اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ و مِن ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ و أَرِنا مَناسِکَنا و تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ. پروردگارا! ما را تسلیم خود قرار ده، و نیز از دودمان ما امتى که تسلیم تو باشند پدید آر، و راه و رسم عبادتمان را به ما نشان ده، و توبه ما را بپذیر، که تو بسیار توبه پذیر و مهربانى.128
رَبَّنا و ابْعَثْ فیهِمْ رَسولاً مِّنْهُمْ یَتْلو عَلَیْهِمْ آیاتِکَ و یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ و الْحِکْمَةَ و یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزیزُ الحَکیمُ. پروردگارا! در میان آنان پیامبرى از خودشان برانگیز که آیات تو را بر آنان بخواند و آنان را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکشان کند، زیرا تو تواناى شکست ناپذیر و حکیمى.129
و مَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهیمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ و لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا و إِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِینَ. وکیست که از آیین ابراهیم روى گردان شود جز کسى که خویش را به نادانى و سبک مغزى زند؟ یقیناً ما ابراهیم را در دنیا [به امامت و رسالت] برگزیدیم و قطعاً در آخرت از شایستگان است.130
درود بر همراهان
در چهل و چند یادداشت پیشین همواره خیر مقدمها به مناسبت پیوستن دوستان به جمعمان بود و امروز به مناسبت جدایی سه تن از همراهان که با ارسال پیامک یا ایمیل خواسته اند دیگر برایشان آیات را نفرستم. البته، در دو نامه عقب ماندن از حفظ و گرفتاری دلیل موضوع ذکر شده بود. بنده بارها عرض کرده ام که مراد فقط حفظ نیست، بلکه انس است ولو در حد خواندن روزی یک آیه و گرنه این بنده هم گاه می شود که بیست آیه عقب می ماند.
به هر روی، برای آنکه در زمره مردمان خوش استقبال و بد بدرقه نباشم این یادداشت را به احترام سه عزیزی که روزهای بسیار همراهمان بودند نوشتم. هر جا که هستند و هر طور که هستند تنشان سالم و دلشان خوش باشد به حق محمد و آل محمد!
با احترام- م. باغبان
بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرواْ بِما أنَزَلَ اللّهُ بَغْیاً أَن یُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَبآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ و لِلْکَافِرِینَ عَذابٌ مُّهِینٌ. بد چیزى است آنچه خود را به آن فروختند که کفر ورزیدن به کتاب خداست از سر حسادت به اینکه که چرا خدا از فضل و احسانش به هر کدام از بندگانش که بخواهد کتابی نازل میکند؟ پس آنان به خشمى بر روى خشمى سزاوار شدند. و براى کافران عذابى خوار کننده است.90
و إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنواْ بِما أَنزَلَ اللّهُ قالوا نُؤْمِنُ بِما أُنزِلَ عَلَیْنا وَیَکْفرونَ بِما وَراءهُ و هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلونَ أَنبِیاءَ اللّهِ مِن قَبْلُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنینَ. هنگامى که به آنان گویند به آنچه که خدا نازل کرده ایمان آورید گویند به توراتى که بر خود ما یهودیان نازل شده ایمان می آوریم و به غیر آن در حالى که حق است و تصدیق کننده توراتى است که با آنان است کفر می ورزند. بگو اگر شما مؤمن بودید پس چرا پیش از این پیامبران خدا را می کشتید.91
و لَقَدْ جاءکُم مُّوسَى بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ و أَنتُمْ ظالِمونَ. و قطعاً موسى براى شما معجزات و دلایلى روشن آورد. سپس شما پس از او گوساله را معبود خود گرفتید در حالى که ستمکار بودید.92
و إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَرَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطّورَ خُذوا مَا آتَیْناکُم بِقُوَّةٍ و اسْمَعُواْ قالوا سَمِعْنا و عَصَیْنا و أُشْرِبوا فی قُلوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ إِن کُنتُمْ مُّؤْمِنینَ. و یاد کنید زمانى که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالاى سرتان برافراشتیم و گفتیم آنچه را به شما دادیم با قدرت و قوّت دریافت کنید. به ظاهر گفتند شنیدیم و در باطن گفتند نافرمانى کردیم. و به سبب کفرشان دوستى گوساله با دلهایشان در آمیخت. بگو اگر شما مؤمن هستید، پس بد چیزى است آنچه ایمانتان به آن فرمان مىدهد.93
قُلْ إِن کانَتْ لَکُمُ الدّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خالِصَةً مِّن دونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صادِقینَ. بگو اگر مىپندارید سراى آخرت نزد خدا ویژه شماست نه مردم دیگر، چنانچه راستگویید مرگ را آرزو کنید.94
و لَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ و اللّهُ عَلیمٌ بِالظّالمینَ. و آنان هرگز مرگ را به سبب گناهانى که مرتکب شده اند آرزو نمى کنند و خدا به ستمکاران داناست.95
و لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النّاسِ عَلَى حَیاةٍ و مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ و ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَن یُعَمَّرَ و اللّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلونَ. و یقیناً آنان را حریص ترین مردم به زندگى خواهى یافت و حتى حریصتر از مشرکان. هر یک از آنان آرزومند است که اى کاش هزار سال عمرش دهند ولى آن عمر طولانى دور کننده او از عذاب نیست. و خدا به آنچه انجام می دهند بیناست.96
قُلْ مَن کانَ عَدُوّاً لِّجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِّما بَیْنَ یَدَیْهِ و هُدًى و بُشْرَى لِلْمُؤْمِنینَ. بگو هر که دشمن جیرئیل است دشمن خداست زیرا او قرآن را به فرمان خدا بر قلب تو نازل کرده است در حالى که تصدیق کننده کتابهاى پیش از خود و هدایت وبشارت براى مؤمنان است.97
مَن کَانَ عَدُوّاً لِّلّهِ و مَلآئِکَتِهِ و رُسُلِهِ و جِبْریلَ وَمیکالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْکافِرینَ. هر که با خدا و فرشتگان و رسولانش و جبرئیل و میکائیل دشمن باشد کافر است، و بىتردید خدا دشمن کافران است.98
و لَقَدْ أَنزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ بَیِّناتٍ و ما یَکْفُرُ بِها إِلاَّ الْفَاسِقُونَ. و یقیناً به سوى تو آیاتى روشن نازل کردیم و به آنها جز فاسقان کافر نمىشوند.99
أَوَ کُلَّمَا عاهَدوا عَهْداً نَّبَذَهُ فَریقٌ مِّنْهُم بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنونَ. آیا چنین نیست که هرگاه یهود پیمانى بستند، گروهى از آنان آن را شکستند؟ [آنان نه فقط عهد شکنند] بلکه بیشترشان ایمان نمی آورند.100
و لَمّا جاءهُمْ رَسولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذینَ أُوتوا الْکِتابَ کِتابَ اللّهِ وَراء ظُهورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمونَ. و زمانى که فرستادهاى از سوى خدا به سویشان آمد که تصدیق کننده کتابى است که با آنان است، گروهى از آنان که کتاب به آنان داده شده بود کتاب خدا را پشت سر انداختند، گویى نمىدانند که کلام خداست.101
و اتَّبَعوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمانَ و ما کَفَرَ سُلَیْمانُ و لَـکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَروا یُعَلِّمونَ النّاسَ السِّحْرَ و ما أُنزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ و مارُوتَ و ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ و زَوْجِهِ و ما هُم بِضآرّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ و یَتَعَلَّمونَ ما یَضُرُّهُمْ و لاَ یَنفَعُهُمْ و لَقَدْ عَلِموا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ و لَبِئْسَ ما شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمونَ. و یهودیان از آنچه شیاطین در زمان پادشاهى سلیمان از علم سحر بر مردم میخواندند پیروى کردند. و سلیمان کافر نشد ولى شیاطین که به مردم سحر مىآموختند کافر شدند. و یهودیان از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در شهر بابل نازل شد پیروى کردند و حال آنکه آن دو فرشته به هیچ کس نمى آموختند مگر آنکه مىگفتند ما فقط مایه آزمایشیم پس کافر مشو. اما آنان از آن دو فرشته مطالبى مى آموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایى مى انداختند، در حالى که آنان به وسیله آن سحر جز به اذن خدا قدرت آسیب رساندن به کسى را نداشتند. و همواره چیزى را مى آموختند که به آنان آسیب مى رسانید و سودى نمى بخشید. و یقیناً مىدانستند که هر کس خریدار سحر باشد در آخرت هیچ بهره اى ندارد و همانا بد چیزى است آنچه خود را به آن فروختند اگر معرفت مىداشتند.102
و لَوْ أَنَّهُمْ آمَنوا و اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّه خَیْرٌ لَّوْ کانُواْ یَعْلَمُونَ. و اگر آنان ایمان مى آوردند و از سحر و جادو پرهیز میکردند قطعاً پاداشى که از جانب خداست براى آنان بهتر بود، اگر مىدانستند.103
یا أَیُّها الَّذینَ آمَنوا لا تَقُولوا راعِنا و قولوا انْظُرْنا و اسْمَعوا و لِلکافِرینَ عَذابٌ أَلیمٌ. اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگام سخن گفتن با پیامبر مگویید: راعنا و بگویید انظرنا و بشنوید. و براى کافران عذابى دردناک است.104. در تفاسیر آمده که برخی از مردم برای اهانت به رسول خدا از ایهام معنایی راعنا استفاده میکردند. چون راعنا هم به معنی رعایت مرا بکن است و هم به قول فارسها خرمان کن. برای همین خدا دستور داد مسلمانان از فعل محترمانه ملاحظه ما را بکن استفاده کنند. شرمنده بابت توضیح. م.ب.
ما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَروا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ و لا الْمُشْرِکینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْکُم مِّنْ خَیْرٍ مِّن رَّبِّکُمْ و اللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشاءُ و اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ. نه کافران از اهل کتاب و نه مشرکان دوست ندارند که هیچ خیرى از سوى پروردگارتان بر شما نازل شود، در حالى که خدا هر که را بخواهد به رحمت خود اختصاص میدهد و خدا داراى فضل بزرگى است.105
ما نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْها أَوْ مِثْلِها أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ. هر آیهاى را که از میان برداریم یا به تأخیر اندازیم، بهتر از آن یا مانندش را مىآوریم. آیا ندانستهاى که خدا بر هر کارى تواناست.106
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ و الأَرْضِ و ما لَکُم مِّن دونِ اللّهِ مِن وَلِیٍّ و لاَ نَصیرٍ. آیا ندانسته اى که فرمانروایى و حکومت آسمانها و زمین فقط در سیطره اوست و شما را جز خدا هیچ سرپرست و یاورى نیست.107
أَمْ تُریدونَ أَن تَسْأَلوا رَسُولَکُمْ کَما سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ و مَن یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالإِیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ. بلکه مىخواهید از پیامبرتان کارهاى نامعقول درخواست کنید، همان گونه که پیش از این از موسى درخواست شد؟ و کسى که کفر را به جاى ایمان اختیار کند تحقیقاً راه راست را گم کرده است.108
وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدّونَکُم مِّن بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفّاراً حَسَداً مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ و اصْفَحوا حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ. بسیارى از اهل کتاب پس از آنکه حق براى آنان روشن شد به سبب حسدى که از وجودشان شعله کشیده، دوست دارند که شما را پس از ایمانتان به کفر بازگردانند. هم اکنون از ستیز و جدال با آنان درگذرید، و از آنان روى بگردانید تا خدا فرمانش را اعلام کند. یقیناً خدا بر هر کارى تواناست.109
و أَقیمُوا الصَّلاةَ و آتُوا الزَّکاةَ و ما تُقَدِّموا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلونَ بَصیرٌ. و نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید و آنچه از کار نیک براى خود پیش فرستید آن را نزد خدا خواهید یافت. مسلماً خدا به آنچه انجام میدهید بیناست.110
و قالوا لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إلاّ مَن کانَ هُوداً أَوْ نَصارَى تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُواْ بُرْهانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقینَ. و گفتند هرگز کسى وارد بهشت نمیشود مگر آنکه یهودى یا نصرانى باشد. این دروغها و اباطیل آنان است. بگو اگر راستگویید دلیل و برهان خود را بیاورید.111
بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ و هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ و لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ و لا هُمْ یَحْزَنونَ. آرى، کسانى که همه وجود خود را تسلیم خدا کنند در حالى که نیکوکارند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شایسته و مناسب است، نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین میشوند.112
و قالَتِ الْیَهودُ لَیْسَتِ النَّصارَى عَلَىَ شَیْءٍ و قالَتِ النَّصارَى لَیْسَتِ الْیَهودُ عَلَى شَیْءٍ و هُمْ یَتْلونَ الْکِتابَ کَذَلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفونَ. و یهودیان گفتند نصرانیها بر آیین و روش درستى نیستند و نصرانیها گفتند یهودیان بر آیین و روش درستى نیستند، در حالى که همه آنان کتاب آسمانى مىخوانند. کسانى که نادانند سخنى مانند سخن آنان گفتند. پس خدا روز قیامت در میان آنان درباره آنچه با هم اختلاف میکردند داورى میکند.113
و مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَن یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ و سَعَى فِی خَرابِها أُولَـئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَن یَدْخُلوها إِلاّ خَآئِفینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ و لَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ. و چه کسانى ستمکارتر از کسانى است که از بردن نام خدا در مساجد خدا جلوگیرى کردند و در خرابى آن کوشیدند؟ آنان را شایسته نیست که در آن درآیند، جز در حال ترس. براى آنان در دنیا خوارى و زبونى است و در آخرت عذابى بزرگ است.114
و لِلّهِ الْمَشْرِقُ و الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ. مالکیّتِ مشرق و مغرب فقط ویژه خداست. پس به هر کجا رو کنید آنجا روى خداست. یقیناً خدا بسیار عطا کننده و داناست.115
امروز خانم دکتر طالبی نیز به جمع همراهان روزی یک آیه با قرآن پیوستند. خیر مقدم خدمت بانوی بزرگوار!
به فضل خدا، امروز جلسه دوم دوره های آموزش علوم اسلامی برگزار شد. جناب آقای حبیبی درس نحو را ارائه کردند. و دروس طب و منطق هم تا شناخت ارکان و تصور و تصدیق پیش رفت. کتاب شرایع نیز تا بخش مکاسب مکروه خوانده شد.
در بحث طب، ابتدا درباره اهمیت و جایگاه فلسفه طبیعیات سخن گفتیم ولی وارد جزئیات بحث نشدیم تا اگر عمری بود و فرصتی در دوره های آموزش فلسفه بدان بپردازیم. همین قدر به اجمال توضیح دادیم که فلاسفه معتقد به پیدایش هستی از یک جسم اولیه به نام هیولا بوده اند. در دگردیسی های هیولا به چهار رکن می رسیم که به آنها عناصر اربعه می گویند و شامل آتش و هوا و آب و خاک است. به گمان بنده این چهار در عرض هم نیستند، بلکه در طول هم اند. چرا؟ خودم هم درست نمی دانم!
سپس متن قانونچه چغمینی را در این باره خواندیم و وارد متن شرح قانونچه یعنی مفرح القلوب شدیم. وقت کلاس بیشتر به طرح پرسش و پاسخهایی درباره متن مفرح و رمزهای آن گذشت که قابل نگارش نیست. قرار شد برای هفته بعد درباره مفهوم گرمی و سردی و خشکی و تری و پیدایش امزجه سخن بگوییم.
درس منطق را با ارائه کاربرد منطق، تعریف علم، و بحث تصور و تصدیق آغاز و تمام کردیم. برای درک درست معنی تصور و تصدیق ناچار از ارائه موضوع حواس ظاهری و باطنی در فلسفه طبیعیات و طب شدیم و از قوای حس مشترک، حافظه، وهم، خیال، و مفکره سخن گفتیم تا مفهوم حصول صورة الشیء عند العقل یا عند الذهن به خوبی روشن شود. قرار شد همراهان درس این هفته را با متن عربی تطبیق کنند تا هفته بعد در متن خوانی به موضوعات مهمتر بپردازیم.
در درس فقه به قرائت متن کتاب شرایع الاسلام محقق حلی پرداختیم و مباحث فقهی دیگری نیز در کنار متن خوانی طرح شد. امیدوارم همه همراهان شاد و تندرست باشند. خسته نباشید جمیعا و رحمة الله.
درود بر همراهان گرامی
مستحضرید که منبع درس فقه دوره های آموزش علوم اسلامی کتاب شرایع الاسلام محقق حلی است. متن درس مربوط به جلسات اول و دوم را که برای استفاده بهتر عزیزان دوباره ویرایش کرده ایم می توان از لینک زیر دانلود کرد:
http://s5.picofile.com/file/8129502750/sharaye3ol3eslam1_2.pdf.html
در متن حاضر شرح مختصری از زندگی محقق حلی و کتاب شرایع نیز گذاشته شده است، به شرح زیر:
درباره محقق حلی
ابوالقاسم جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید حلی (۶۰۲ حله، ۶۷۶ حله)، فقیه و اصولی و شاعر بزرگ شیعی و مشهور به محقق حلی و محقق اول. وی یکی از بزرگترین و نامورترین فقیهان عصر خویش و دارای عظمت و اعتباری خاص نزد مجتهدان است.
استادان محقق
پدرش شمسالدین حسن حلی؛ تاجالدین حسن بن علی دربی؛ مفیدالدین محمد بن جهم حلی؛ سید مجدالدین علی بن حسن عریضی؛ سدیدالدین سالم بن محفوظ؛ سید فخار موسوی؛ نجیبالدین محمد بن جعفر بن أبی البقاء هبة الله بن نما حلی
شاگردان محقق
علامه حلی؛ ابن داوود حلی؛ عبدالعزیز السرایا صفیالدین حلی؛ سید غیاثالدین عبدالکریم، معروف به «ابن طاووس»؛ سید جلالالدین محمد بن علی بن طاووس؛ ابوزکریا نجیبالدین، معروف به «ابن سعید هذلی حلی».
آثار
شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام؛ المختصر النافع فی فقه الامامیة؛ النافع فی مختصر الشرائع؛ المعتبر فی شرح مختصر النافع؛ المعارج فی اصول الفقه؛ نهج الوصول الی معرفة علم الاصول؛ تلخیص الفهرست؛ استحباب التیاسر لاهل العراق؛ شرح نکت النهایة (در فقه امامیه)؛ الکهنة در منطق؛ مختصر المراسم؛ المسائل الغریة؛ المسائل المصریة؛ المسلک فی اصول الدین؛ معارج الاحکام در اصول فقه؛ نکت النهایة.
در عرصه شعر و ادب
در میان عالمان دین جمع زیادی از نعمت ذوق شاعرانه نصیب داشتهاند. «محقق حلی» از گروه فقیهان شاعر است. اشعار او حاوی نکات اخلاقی، عرفانی، حکمتآمیز و به صورت مشاعره، مکاتبه و خطاب به پدر و دوستانش سروده است.
از نگاه دیگران
علامه حلی، خواهرزاده محقق و شاگرد نامیاش میگوید: «محقق حلّی بزرگترین فقیه زمانش بود». شیخ حسن فرزند شهید ثانی مشهور به «صاحب معالم» او را بدین گونه یاد میکند: «اگر علامه حلّی، محقق را فقیه و بزرگ همه زمانها میشمرد، بهتر بود؛ چرا که محقق سرآمد فقیهان شیعه است و در میان آنان نظیری ندارد». محدث نوری درباره او میگوید: «کشفکننده حقایق شریعت با ظریفترین نکتههایی که تاکنون هیچ انس و جنی با آنها انس و آشنایی نداشته است. او رئیس علما و فقیه حکما، آفتاب درخشان فضلا، ماه شب چهارده عرفاً و نام و دانش او بازگو کننده قصه جزیره خضرا و وارث علوم پیشوایان معصوم (ع) و حجتهای حق بر جهانیان است. او برافرازنده پرچم تحقیق بر جهانیان است. خداوند متعال اشعه رحمت آشکار و پنهان خود را نثار قبر او کند و در بهشت جایگاه شایسته و مکان عالی به او عنایت فرماید». صاحب تاسیس الشیعه میافزاید: «انگشت قلم، عاجز از بازشماری اوصاف اوست. او کتاب شرایع الاسلام دارد که به مثابه قرآنِ فقه است. کتاب معروف النافع، المعتبر، و دیگر المعارج در اصول فقه دارد و در علم کلام، رسالات و تالیفاتی دارد که در فهرست کتابهای مفصل آمده است و از مجلس عالی درس او بیش از 400 مجتهدِ آگاه که شرح حال آنان در علم رجال آمده است، فارغ التحصیل گردیدهاند و چنین موفقیتی تا کنون بر احدی نصیب نگردیده است. وفات او در حله در ماه ربیع الاخر سال 696 رخ داده است و بر قبر شریف او در حله قبه بلندی قرار دارد که هم اکنون مورد تبرک و زیارت علاقمندان قرار میگیرد». ابن داود حلی شاگرد او مینویسد: «المحقق الموفق الامام العلامه و احد عصره» (یکتای عصر خویش و گویاترین اهل زمان و منطقی ترین آنان، فردی که حضور ذهن سریع داشت). و شهید مطهری در وصف او گوید: «در فقه کسی را بر او مقدم نمیشمارند در اصطلاح فقها، هر گاه «محقق» به طور مطلق گفته شود، مقصود همین شخص بزرگوار است. فیلسوف و ریاضی دان بزرگ، خواجه نصیرالدین طوسی با او در حله ملاقات کرده و در جلسه درس فقهش حضور یافته است. کتابهای محقق مخصوصا کتاب شرایع در میان طلاب یک کتاب درسی بوده و هست و فقهای زیادی کتب محقق را شرح کرده یا حاشیه بر آن نوشتهاند».
وفات
محقق به سال 676ق در روز پنجشنبه در سن هفتاد و چهار سالگی وفات یافت و در حله به خاک سپرده شد. سید حسین بروجردی صاحب نخبة المقال در ماده تاریخ او سروده است:
ابوالقاسم نجم الدین ابن الحسین بن نجیب الدین
هو المحقق الجلیل المعتمد مولده «بتر» و عمره «نکد».
درباره کتاب شرایعالاسلام
شرائعالاسلام فی مسائل الحلال و الحرام با نام کوتاه شرائعالاسلام یا شرائع اثر ابوالقاسم نجمالدین جعفر بن حسن معروف به محقق حلی (۶۷۶-۶۰۲ ه.ق) کتابی است در فقه امامیه که از زمان نگارش تاکنون (حدود ۷۵۰ سال) از مهمترین کتابهای آموزشی فقهی در حوزههای علمیه شیعه به شمار میرود و موجب شده تا نویسنده آن به صاحب شرائع معروف شود. شرایع، که در صحت و قوام بی نظیر است، مرجع بیشتر فقها و مراجع بوده از سبک و اسلوب خاصی برخوردار است. این کتاب حاوی دوازده هزار مسئله از مسائل حلال و حرام و شامل کلیه ابواب فقه است.
شرحها و حاشیهها
به نوشته شیخ آقا بزرگ در الذریعه بیش از صد شرح و حاشیه بر شرائع نوشته شده که از مهمترین آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
مسالک الافهامِ شهید ثانی (۹۶۶ ق) در ۱۵ جلد
مدارک الاحکامِ سید محمد عاملی (۹۴۶ ق) در ۸ جلد
جواهرالکلامِ شیخ محمدحسن نجفی (۱۲۶۱ ق) در ۴۳ جلد
مصباح الفقیهِ رضا همدانی (۱۳۲۲ ق) در ۱۴ جزء
حقایق الفقه شیخ محمدرضا محقق تهرانی در بیش از ۵۰ جلد
حاشیه محقق کرکی (۹۴۰ ق)، حاشیه شهید ثانی در دو جلد
حاشیه سید محمدمهدی بحرالعلوم (۱۲۱۲ ق)
از میان اینها، جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام خود از کتابهای مرجع فقهی است. انصاری قمی هم در فصلنامه مشکوة مشخصات ۱۰۴ شرح بر این کتاب را مینویسد که این به جز کتاب هایی است که نام خاصی ندارند و فقط با عنوان شرح شرایع الاسلام شناخته میشوند. شرایع همچنین به زبانهای انگلیسی، روسی، فرانسوی، ترکی و فارسی هم ترجمه شدهاست.
محقق حلی خلاصهای از این کتاب را نیز با عنوان النافع فی مختصر الشرائع یا المختصر النافع فی مختصر الشرائع نگاشتهاست.
بخشهای اثر
شرائع در چهار کتاب عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم میشود:
بخش عبادات شامل ۱۰ کتاب طهارت، صلاة، زکات، خمس، صوم، اعتکاف، حج، عمره، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر است.
بخش عقود شامل ۱۵ کتاب تجارت، رهن، ضمان، صلح، مضاربه، مزارعه و مساقاة، ودیعه، عاریه، اجاره، وکالت، وقف، صدقات، هبات، سبق و رمایه، وصایا و نکاح است. کتابهای مفلس، حجر، شرکت، سکنی و حبس نیز در این بخش آورده شدهاست.
بخش ایقاعات از ۱۱ کتاب طلاق، خلع و مبارات، ظهار، ایلاء، لعان، عتق، تدبیر و مکاتبه و استیلاء، اقرار، جعاله، أیمان و نذر تشکیل شده است.
بخش احکام شامل ۱۲ کتاب صید، ذباحه، اطعمه و اشربه، غصب، شفعه، احیای موات، فرایض، قضا، شهادات، حدود و تعزیرات، قصاص و دیات است.
هدایة الحیران فی کشف عوامل الجرجانی: لبدرالدین عثمان بن سند النجدی الوائلی البصری المتوفی سنة 1242 ه
جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة
ناقد: عبدالله محمد آدم أبونظیفة
نشریه: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة » رجب 1417 - العدد 17
(66 صفحه - از 225 تا 290)
مغنی اللبیب جزء کتبی است که مورد توجه علماء بوده و از دیر باز در حوزه های علمیه تدریس می شده است این کتاب شامل هشت باب است و از آثار معروف نحوی بزرگ ابن هشام انصاری است. خوب است عزیزان این کتاب را دانلود کرده بدان مراجعه نمایند:
لینک دانلود
http://bayanbox.ir/id/3935866556143583417?info
در ضمن، در میان درس به برخی موارد موجود در این کتاب اشاره کردم. از قضا، مقاله ای در این باره نوشته شده که اطلاعاتش به شرح زیر است:
محل نشر: فصلنامه العلوم الانسانیه الدولیه ، سال هفدهم، شماره 4
نام مقاله: بررسی و نقد کتاب «مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب»، اثر ابن هشام انصاری
نوشته: سید علی میر لوحی، اختر علوی،
زبان: عربی
چکیده:
نام علامه بزرگ ابن هشام انصاری، پیشاپیش دانشمندان برجسته ای که در راه حفظ میراث گرانبهای نحو متحمل رنج های طاقت فرسایی شده اند می درخشد. حیات این دانشمند بزرگ، حیاتی علمی و سرشار از تالیفات مهم است که مشهور ترین آنها کتاب « مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب » می باشد. باید اذعان نمود که این کتاب علی رغم ارزشمندی و جایگاه رفیع مؤلف آن از جهات مختلفی قابل بررسی و نقد است.
مقاله ای که در برابر شماست تحقیقی است پیرامون بررسی و نقد این کتاب که بر اساس استقصاء آراء مؤلف و مقایسه آنها با یکدیگر و نیز با آراء دیگر نحویان و سپس تحلیل موارد استقصاء شده، صورت گرفته است.
این مقاله با توجه به اقتضای مجال به موضوعات زیر پرداخته است.
1 – مختصری از زندگی ابن هشام.
2 – معرفی کتاب مغنی اللبیب.
3 – روش ابن هشام در نحو.
4 – نقد مغنی اللبیب از چهار جهت زیر:
الف - تناقض و لغزش دربیان وجوه اعرابی.
ب – برخورد دو گانه در تمسک به رسم الخط مصحف شریف.
ج – استفاده از آراء نحویان بدون اسناد آن به صاحبانش.
د - خطا در نسبت آراء نحوی به صاحبانش.
لینک دسترسی در پایگاه نورمگز
درود
به فضل خدا، پس از مدتها برنامه ریزی و تاخیر، روز گذشته نخستین جلسه دروس علوم اسلامی در محل سابق حوزه علمیه مسجد امام حسن عسکری برگزار شد. این جلسات هفته ای یکبار، روزهای جمعه، از ساعت 9 صبح تا 4 بعدازظهر، برای همراهان قرآنی که دانشجو یا فارغ التحصیل کارشناسی ارشد و دکتری باشند در محل حوزه برگزار می شود. البته، برگزار کننده آن خانه فرهنگ و ادب مسجد است.
طبق برنامه که با پیامک به همراهان اعلام شد، ساعت 9 صبح با درس زبان و ادبیات عرب آغاز کردیم. متن درسی این کلاس شرح عوامل فی النحو از کتاب جامع المقدمات است. جلسه نخست را به بیان سه مطلب پرداختیم: نخست اینکه زبان نوعی مهارت است نه دانش و به صرف خواندن آن نمی توان در آن مهارت یافت؛ دوم ضرورت درک نحوه اندیشیدن علمای صرف و نحو برای درک مقصود آنان است که نمایاندن نقشه ساختمان زبان عربی است؛ سوم ضرورت بهره بردن از همه علوم زبانی در یادگیری زبان است. قرار شد برای هفته بعد عزیزان متن کتاب عوامل جرجانی و عوامل منظومه را از کتاب جامع المقدمات بخوانند و یک صفحه از کتاب شرح عوامل را نیز پیش مطالعه کنند. هدف این درس تسلط بر متن عربی یک کتاب نحوی است. در کنار این کتاب به سایر کتب مانند سیوطی، هدایه، صمدیه، مغنی، عوامل ملا محسن، و کتب صرف نیز نظر خواهیم داشت و نکات مهم موجود در این کتب نیز گفته خواهد شد. 15 دقیقه انتهایی کلاس هم به خواندن شعری از یک شاعر عرب و ترجمه آن اختصاص خواهد یافت. ارائه این درس بر عهده دوست گرامی جناب آقای حبیبی است.
درس دوم که از ساعت11 آغاز شد طب بود. متاسفانه به سبب بیماری استاد ناظم این بنده مجبور به عرض کلیاتی درباره مفهوم طب و طبیب و طبیعت شدم. از هفته آینده با متن کتاب قانونچه فی الطب در خدمت همراهان خواهیم بود.
درس سوم که از ساعت یک و نیم آغاز شد منطق بود. متن درسی این کلاس کتاب المنطق مظفر است و متن کمکی آن الکبری فی المنطق جامع المقدمات که متنی فارسی است. سخن جلسه نخست به بیان معنی «المنطق» گذشت. گفتیم که منطق مصدر میمی است. سپس بحث به نوع ال موجود در واژه کشیده شد و انواع ال بر اساس کتاب مغنی اللبیب بیان شد. هدف این درس تسلط بر علم منطق و یک متن منطقی است. نکات مفید را نیز از دیگر کتب منطقی ارائه خواهیم کرد.
ساعت بعد به دو درس تفسیر و فقه اختصاص یافت. در درس تفسیر که به صورت مطالعه گروهی برگزار می شود هر یک از عزیزان عهده دار مطالعه یک تفسیر و بیان نکات آن در کلاس است. متن درسی این کلاس تفسیر شبر به همراهی تفسیر المیزان است. قرار است عزیزان برای هفته بعد تفسیر ده آیه نخست از سوره نبأ را بر اساس منبعی که انتخاب کرده اند آماده کنند تا بشود درباره آن به گفتگو پرداخت. هدف این درس آشنایی با متون تفسیر و سهولت مطالعه آنها و آشنایی با علوم قرآنی و مذاق مفسرین است.
منبع درس فقه کتاب شرایع الاسلام علامه حلی و باب عقود و معاملات است. ارائه هر دو درس پیش گفته را حاج آقای ربانی بر عهده دارند.
جلسه نخست در ساعت 4 و 20 دقیقه به پایان رسید. این هم دو فایلی که قرار دادنشان را در وب تعهد کرده بودم. لطفا برای اشنایی و یادآوری مباحث صرف یکبار آن را مطالعه فرمایید. سپاسگزارم
لینک دانلود
http://s5.picofile.com/file/8128884526/arabi_baghban.rar.html
[سورة البقرة (2) : الآیات 76 الى 77]
وَإِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَإِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ قالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ (76) أَوَلا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَما یُعْلِنُونَ (77)
الإعراب :
(وَإِذا) الواو استئنافیة أو عاطفة وإذا ظرف لما یستقبل من الزمان خافض لشرطه متعلّق بجوابه (لَقُوا) فعل ماض مبنی على الفتح والواو فاعل وجملة لقوا فعلیة لا محل لها من الاعراب لإضافة الظرف إلیها (الَّذِینَ) اسم موصول مفعول به (آمَنُوا) فعل وفاعل والجملة لا محل لها لأنها صلة الموصول (قالُوا) فعل وفاعل والجملة لا محل لها من الاعراب لأنها جواب شرط غیر جازم (آمَنَّا) فعل وفاعل والجملة فی محل نصب مقول القول (وَإِذا) عطف على وإذا الأولى (خَلا بَعْضُهُمْ) فعل وفاعل والجملة فی محل جر باضافة الظرف إلیها (إِلى بَعْضٍ) جار ومجرور متعلقان بخلا (قالُوا) الجملة لا محل لها لأنها جواب شرط غیر جازم (أَتُحَدِّثُونَهُمْ) الهمزة للاستفهام الانکاری وتحدثونهم فعل وفاعل ومفعول به والجملة فی محل نصب مقول القول (بِما) جار ومجرور متعلقان بتحدثونهم (فَتَحَ اللَّهُ) فعل وفاعل والجملة لا محل لها لأنها صلة الموصول (عَلَیْکُمْ) جار ومجرور متعلقان بفتح (لِیُحَاجُّوکُمْ) اللام هی لام العاقبة أو الصیرورة لا للتعلیل فی المعنى لأنهم لم یقصدوا ذلک وإنما کان المآل والعاقبة له ولکنها مثل لام التعلیل فی العمل ویحاجوکم فعل مضارع منصوب بأن مضمرة جوازا بعد لام العاقبة أو الصیرورة واللام ومجرورها متعلقان بتحدثونهم (بِهِ) الجار والمجرور متعلقان بیحاجوکم (عِنْدَ رَبِّکُمْ) الظرف متعلق بمحذوف حال (أَفَلا تَعْقِلُونَ) تقدم حکم همزة الاستفهام إذا دخلت على حرف العطف کثیرا (أَوَ لا) الهمزة للاستفهام التقریری ومعناه حمل المخاطب على الإقرار والاعتراف ولا یخلو من التوبیخ والواو عاطفة وهی بنیة التقدیم على الهمزة وانما أخرت لقوة الهمزة ولا نافیة (یَعْلَمُونَ) معطوف على فعل محذوف والمعنى أیلومونهم على التحدث بما ذکر ولا یعلمون (أَنَّ اللَّهَ) ان واسمها وما بعدها سدت مسد مفعولی یعلمون ولذلک فتحت همزتها (یَعْلَمُ) فعل مضارع وفاعله ضمیر مستتر تقدیره هو والجملة فی محل رفع خبر أن (ما) اسم موصول أو مصدریة وهی على کل مع مدخولها مفعول یعلم (یُسِرُّونَ) الجملة لا محل لها على کل حال (وَما یُعْلِنُونَ) عطف علیها.
امروز دوست قدیمی جناب حمیدرضاخان بداغی نیز به جمع همراهان پیوستند. به ایشان نیز خیر مقدم عرض می کنیم.
أَفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنوا لَکُمْ و قَدْ کانَ فَریقٌ مِّنْهُمْ یَسْمَعونَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمونَ. امید دارید که آن سخت دلان به دین شما ایمان بیاورند؟ در حالى که گروهى از آنان همواره سخن خدا را می شنیدند و بعد از درک مفهومش آن را به دلخواه خود تغییر می دادند، در صورتى که می دانستند چه می کنند.75
و إذا لَقُواْ الَّذینَ آمَنوا قالوا آمَنّا و إذا خَلا بَعْضُهُمْ إلى بَعْضٍ قالوا أَتُحَدِّثُونَهُم بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحآجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ. و هنگامى که با مؤمنان دیدار کنند میگویند ما ایمان آوردیم. و چون با هم خلوت کنند به یکدیگر مىگویند آیا حقایقى را که خدا براى شما بیان کرده به مؤمنان میگویید تا با آنها در پیشگاه پروردگارتان بر شما استدلال کنند؟ آیا تعقّل نمیکنید؟76
أَ و لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ و ما یُعْلِنونَ. آیا سخت دلان نمیدانند که خدا آنچه را پنهان میدارند و آنچه را آشکار میکنند میداند؟77
و مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمونَ الْکِتابَ إِلاّ أَمَانِیَّ و إِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنّونَ. و گروهى از یهود که جاهل و بىسوادند غیر از تورات فعلى که جز بافته هاى دروغین عالمان آنان نیست نمیدانند و حال آن که فقط در مسیر گمان و خیال واهى قدم برمیدارند.78
فَوَیْلٌ لِّلَّذینَ یَکْتُبونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولونَ هَـذا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَروا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ و وَیْلٌ لَّهُمْ مِّمّا یَکْسِبونَ. پس واى بر کسانى که با دستهاشان نوشته اى را مینویسند سپس میگویند این از سوى خداست تا با این کار بهایى ناچیز به دست آورند. پس واى بر آنان از آنچه دستهاشان نوشت و واى بر آنان از آنچه به دست می آورند.79
و قالوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاّ أَیّاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْداً فَلَن یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ ما لا تَعْلَمونَ. و گفتند آتش دوزخ جز چند روزى به ما نمىرسد. بگو آیا از نزد خدا پیمانى گرفتهاید؟ که هرگز خدا از آن پیمان تخلّف نخواهد کرد یا جاهلانه چیزى را به خدا نسبت میدهید؟80
بَلَى مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیـئَتُهُ فَأُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ. [نه چنین است که مىگویید] بلکه کسانى که مرتکب گناه شدند وآثار گناه، سراسر وجودشان را فرا گرفت، آنان اهل آتشند و در آن جاودانهاند.81
وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُولَـئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ. و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، اهل بهشتاند و در آن جاودانهاند.82
و إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ لا تَعْبُدونَ إِلاّ اللّهَ و بِالْوَالِدَیْنِ إِحْساناً و ذِی الْقُرْبَى و الْیَتَامَى و الْمَسَاکینِ و قولوا لِلنّاسِ حُسْناً و أَقِیمُواْ الصَّلاةَ وَآتُواْ الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاّ قَلِیلاً مِّنکُمْ و أَنتُم مِّعْرِضونَ. و یاد کنید زمانى که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مستمندان نیکى کنید و با مردم با خوش زبانى سخن گویید و نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید. سپس همه شما جز اندکى از پیمان خدا روى گردانیدید و شما به طور عادت روى گردان هستید.83
و إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءکُمْ و لاَ تُخْرِجونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ و أَنتُمْ تَشْهَدونَ. و یاد کنید هنگامى را که از شما پیمان گرفتیم که خون همدیگر را نریزید و یکدیگر را از خانه هاى خود آواره نکنید. سپس به پیمانتان اقرار کردید و بر آن هم گواهى میدهید.84
ثُمَّ أَنتُمْ هـؤلاءِ تَقْتُلونَ أَنفُسَکُمْ وَتُخْرِجونَ فَریقاً مِّنکُم مِّن دِیارِهِمْ تَظاهَرونَ عَلَیْهِم بِالإِثْمِ وَالْعُدْوانِ وَإِن یَأتُوکُمْ أُسارَى تُفادوهُمْ و هو مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ. أَفَتُؤْمِنونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَتَکْفُرونَ بِبَعْضٍ. فَما جَزاءُ مَن یَفْعَلُ ذالِکَ مِنکُمْ إِلاّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا و یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدّونَ إلى أَشَدِّ الْعَذابِ. و ما اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلونَ. باز این شما هستید که یکدیگر را میکشید و گروهى از خودتان را از خانه هایشان آواره میکنید و از روى گناه و تجاوز یکدیگر را بر ضد آنان یارى و کمک مىدهید. و اگر آنان در حال اسارت نزد شما آیند براى آزاد شدنشان فدیه میدهید در صورتى که آواره کردنشان بر شما حرام بود. آیا به بخشى از کتاب آسمانى ایمان می آورید و به بخشى دیگر کفر می ورزید (حرام بودن جنگ و آواره کردن را مردود میشمارید، و وجوب آزاد کردن همکیشان را از اسارت قبول میکنید)؟ پس کیفر کسانى از شما که چنین تبعیضى را روا میدارند جز خوارى و رسوایى در زندگى دنیا نیست و روز قیامت به سوى سخت ترین عذاب بازگردانیده می شوند و خدا از آنچه انجام میدهید بیخبر نیست.85
أُولَـئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُاْ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالآَخِرَةِ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ و لا هُمْ یُنصَرونَ. اینان کسانى اند که زندگى زودگذر دنیا را به جاى آخرت خریدند. پس نه عذاب از آنان سبک شود و نه یارى شوند.86
و لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ و قَفَّیْنا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ و آتَیْنا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَأَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّما جاءَکُمْ رَسولٌ بِما لا تَهْوَى أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ و فَرِیقاً تَقْتُلونَ. و یقیناً ما به موسى کتاب دادیم و پس از او پیامبرانى به دنبال هم فرستادیم و به عیسى بن مریم دلایل روشن و آشکار عطا نمودیم و او را به وسیله روح القدس توانایى بخشیدیم. پس چرا هرگاه پیامبرى آیین و احکامى که مطابق هوا و هوستان نبود براى شما آورد سرکشى کردید؟ پس گروهى را تکذیب نمودید و گروهى را می کشتید.87
و قالوا قُلوبُنا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّه بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مّا یُؤْمِنونَ. و گفتند دلهاى ما در غلاف و پوشش است که سخن تو را
نمیفهمیم. ولى چنین نیست که مىگویند بلکه خدا به سبب کفرشان آنان را از رحمتش دور کرده. پس اندکى ایمان می آورند.88
و لَمّا جاءهُمْ کِتابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّما مَعَهُمْ وَکانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرواْ فَلَمّا جاءهُم مّا عَرَفوا کَفَروا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْکافِرِینَ. و هنگامى که براى آنان از سوى خدا کتابی آمد که تصدیق کننده توراتى است که با آنان است و همواره پیش از نزولش به خودشان مژده پیروزى بر کافران می دادند پس زمانى که قرآن نزد آنان آمد به آن کافر شدند. پس لعنت خدا بر کافران باد.89