«کج خلقیهای ما در دینداری» نام نوشتاری است از این بنده که مربوط به پاییز و زمستان سال 1385 است. چون به دلایلی علاقه ای به انتشار این دسته از نوشته هایم ندارم، بهتر دیدم آن را در همین وب بگذارم. شاید نکته ای در آن باشد که به کار همراهان گرامی بیاید یا دست کم از مطالعه آن کمی لحظاتشان خوش شود.
کجخلقیهای ما در دینداری
محسن باغبان
تقدیم به
همه دینداران کج خلق عهد خودم
وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُواْ مِصْراً فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ...
پیشترها، وقتی به این آیه از قرآن میرسیدم که به آیه بهانههای بنی اسرائیل معروف است از یک چیز تعجب میکردم. در باورم نمیگنجید که جماعتی پس از دیدن آن همه اعجاز از موسای کلیم و خداوندگار او و داشتن آن همه نعمت که از آسمان برایشان میبارید این قدر راحت لگد به بخت خود زده و بیچارگی خویش را باعث شده باشند.
به همین اندازه، خوشحال میشدم که در آن دوران به دنیا نیامدهام و جزو آن جماعت سیرجوی پیازخواه عدسدوست عشق سبزیجات نبودهام. بعدها اما، دیدم من نیز با همه اهن و تروپ و ذهن متمدن و دل ایماندوستم چندان با نیاکان بنی اسرائیلیام فرق ندارم.
وجه افتراق ما در بعد زمان و فاصله و قومیت خلاصه میشد و وجه تشابهمان در لگدپرانی و کجخلقی. این نوشته را بدین جهت شروع کردم و نامش را «کجخلقیهای ما در دینداری» گذاشتم.
من این نوشته را مانند سایر نوشتههای این روزهایم برای خودم نوشتهام نه دیگران. احساس میکنم این طور بهتر نفس میکشم و بهتر فکر میکنم. هر چند، پیش از این، در این باره در سازمان هلال احمر شهر قم سخن گفتهام.
فکر کردن تا وقتی به احساسی درونی برای آدمی تبدیل نشود ارزش چندانی ندارد. فکری ارزشمند است که مثل خون آدم در رگهای تن و روح جریان داشته باشد. در غیر این صورت، فکرها برتریای بر کابوسها و تخیلها و توهمها ندارند.
در جهان به این بزرگی که گوهر فکر هزاران رنگ به خود گرفته و به کمترین بها در هر دکانی مبادله میشود یافتن دوستانی همفکر فرصت مغتنمی است. امیدوارم این سطرها دوستان خود را در این وانفسای تفکر و احساس و شعور بیابند. آن وقت از نوشتن آنها برای خودم خوشحال خواهم شد.
این نوشتهها را به همه کجخلقان روی زمین تقدیم میکنم. با این امید که روزی بالاخره دست از کج خلقی بردارند.
م.ب
پاییز 1385