"روزی یک آیه با قرآن کریم"

حفظ و قرائت قرآن، قرآن پژوهی و مطالعات قرآنی-ادبی

"روزی یک آیه با قرآن کریم"

حفظ و قرائت قرآن، قرآن پژوهی و مطالعات قرآنی-ادبی

یادداشت هفتاد و دوم: سال نو مبارک

همراهان قرآنی گرامی

درود

سال نو بر همه شما خجسته و مبارک باد. آرزوی خوشی و تندرستی برایتان دارم و امیدوارم در پناه حق باشید.

با مهر و ارادت- م. باغبان

یادداشت هفتاد و یکم: بیتی از صائب تبریزی

وفا و مردمی از روزگار دارم چشم 

                               ببین ز ساده‌دلیها چه از که می‌جویم 

                                                                                       (صائب تبریزی)

یادداشت هفتادم: آیه 282 سوره مبارکه بقره. ارسال 9/12/93

این آیه در آداب قرض دادن و وام، و نوشتن سند برای آن و شهادت گرفتن بر رد و بدل شدن مال و وقت بازپرداخت آن است.  با توجه به تاریخ نزولش که متعلق به 15 قرن قبل است، آیه درخور توجهی است.



یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُواْ إِذا تَدایَنتُم بِدَیْنٍ إلى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبوهُ. وَلْیَکْتُب بَّیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ. و لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللّهُ. فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ و لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً. فَإن کانَ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفیهاً أَوْ ضَعیفاً أَوْ لا یَسْتَطیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ. وَاسْتَشْهِدوا شَهیدَیْنِ من رِّجالِکُمْ فَإِن لَّمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَن تَضِلَّ إحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُما الأُخْرَى. و لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعوا. و لا تَسْأَموا أَن تَکْتُبوهُ صَغیراً أَو کَبیراً إلى أَجَلِهِ. ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ و أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ و أَدْنَى أَلاّ تَرْتابوا إِلاَّ أَن تَکونَ تِجَارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَکْتُبوها. وَأَشْهِدوا إِذا تَبایَعْتُمْ. و لا یُضآرَّ کاتِبٌ و لا شَهیدٌ. و إِن تَفْعَلوا فَإِنَّهُ فُسوقٌ بِکُمْ. وَاتَّقُواْ اللّهَ و یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ. وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ. 

اى اهل ایمان، چنانچه وامى به یکدیگر تا وقت معینى دادید، لازم است آن را بنویسید. و باید نویسنده‏اى [سَنَدش را] در میان خودتان به عدالت بنویسد. و نباید هیچ نویسنده‏اى از نوشتن سند همان‏گونه که خدا [بر اساس قوانین شرعى] به او آموخته است، دریغ ورزد. او باید بنویسد، و کسى که حقْ به عهده اوست باید [کلامش را جهت تنظیم سند براى نویسنده] املا کند، و از خدا که پروردگار اوست پروا نماید و از حق چیزى را نکاهد. و اگر کسى که حق به عهده اوست، سفیه یا ناتوان باشد، یا [به علتى] نتواند املا کند، ولىّ و سرپرست او به عدالت املا کند. و دو شاهد از مردانتان را [بر این حق] شاهد بگیرید، و اگر دو مرد نبود، یک مرد و دو زن را از میان شاهدانى که مى‏پسندید، شاهد بگیرید تا اگر یکى از آن دو زن [واقعیت را] فراموش کرد، آن دیگرى او را یادآورى کند. و شاهدان هنگامى که [براى اداى شهادت] دعوت شوند [از پاسخ دعوت] امتناع نورزند. و از نوشتن [سندِ وام] تا سرآمد معیّنش، کوچک باشد یا بزرگ، ملول نشوید، این [کار] نزد خدا عادلانه‏تر و براى اقامه شهادت پابرجاتر، و به اینکه [در جنس وام، اندازه آن و زمان پرداختش] شک نکنید [و ستیز و نزاعى پیش نیاید،] نزدیک‏تر است. مگر آنکه داد و ستدى نقدى باشد که آن را میان خود دست به دست مى‏کنید، در این صورت بر شما گناهى نیست که آن را ننویسید. و هرگاه داد و ستد کنید، شاهد بگیرید. و نباید به نویسنده و شاهد زیان برسد و اگر زیان برسانید، خروج از اطاعت خداست که گریبانگیر شما شده است و از خدا پروا کنید و خدا [احکامش را] به شما مى‏آموزد و خدا به همه چیز داناست 282‏

یادداشت شصت و نهم: ادامه آیات سوره بقره. آیات 270 تا 281

و ما أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ یَعْلَمُهُ و ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنصارٍ. و هر نفقه‏اى که انفاق کردید و هر نذرى که برعهده گرفتید، یقیناً خدا آن را مى‏داند، و براى ستمکاران در قیامت یاورى نیست.270

إِن تُبْدُواْ الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ و إِن تُخْفوهَا و تُؤْتوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لُّکُمْ و یُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّئاتِکُمْ وَاللّهُ بِما تَعْمَلونَ خَبیرٌ. اگر صدقه‏ها را آشکار کنید، کارى نیکوست و اگر آنها را پنهان دارید و به تهیدستان دهید براى شما بهتر است و خدا [به این سبب] بخشى از گناهانتان را محو مى‏کند و خدا به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است.271

لَّیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَلَـکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَن یَشاءُ و ما تُنفِقوا مِنْ خَیْرٍ فَلأنفُسِکُمْ و ما تُنفِقونَ إِلاَّ ابْتِغاء وَجْهِ اللّهِ و ما تُنفِقوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ و أَنتُمْ لا تُظْلَمونَ. [اى پیامبر!] هدایت آنان [به سوى اخلاص در انفاق و ترک منّت و آزار] بر عهده تو نیست، بلکه خداست که هر کس را بخواهد هدایت مى‏کند. [اى اهل ایمان!] هر مالى را که انفاق کنید به سود خود شماست، و این در صورتى است که انفاق نکنید جز براى طلب خشنودى خدا. و آنچه از مال انفاق کنید، پاداشش به طور کامل به شما داده مى‏شود، و مورد ستم قرار نخواهید گرفت.272

لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحصِروا فی سَبیلِ اللّهِ لا یَسْتَطِیعونَ ضَرْباً فِی الأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیماهُمْ لاَ یَسْأَلونَ النّاسَ إِلْحافاً و ما تُنفِقوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیمٌ. [صدقه] برای نیازمندانى است که در راه خدا [مثلا آسیب در جنگ] به سختی افتاده‏اند [و براى فراهم کردن معاش] نمى‏توانند در زمین سفر کنند؛ فرد ناآگاه آنان را از شدت عفّتى که دارند توانگر مى‏پندارد. آنان را از سیمایشان مى‏شناسى. از مردم به اصرار چیزى نمى‏خواهند. و خدا، اى اهل ایمان! به آنچه از بهترین دارایی خود انفاق می‌کنید داناست.273

الَّذِینَ یُنفِقونَ أَمْوالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ سِرّاً و عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ و لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ و لا هُمْ یَحْزَنونَ. کسانى که اموالشان را در شب و روز و پنهان و آشکار انفاق مى‏کنند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شایسته و مناسب است؛ و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مى‏شوند.274

الَّذینَ یَأْکُلونَ الرِّبا لا یَقُومونَ إِلاّ کَما یَقومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قالوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا و أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ و حَرَّمَ الرِّبا فَمَن جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ ما سَلَفَ و أَمْرُهُ إِلَى اللّهِ و مَنْ عادَ فَأُوْلَـئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدونَ. کسانى که ربا مى‏خورند، به پاى نمى‏خیزند مگر مانند به پاى خاستن کسى که شیطان او را با لمس خود آشفته حال کرده است. این بدان سبب است که آنان گفتند: خرید و فروش هم مانند رباست. در حالى که خدا خرید و فروش را حلال، و ربا را حرام کرده است. پس هر که از سوى پروردگارش پندى به او رسد و [از کار زشت خود] بازایستد، سودهایى که [پیش از تحریم آن] به دست آورده، مال خود اوست، و کارش [از جهت آثار گناه و کیفر آخرتى] با خداست. و کسانى که [به عمل زشت خود] بازگردند، پس آنان اهل آتش‏اند و در آن جاودانه‏اند.275

یَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبا و یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَاللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفّارٍ أَثیمٍ. خدا ربا را نابود مى‏کند و صدقات را فزونى مى‏دهد؛ و خدا هیچ ناسپاس بزهکارى را دوست ندارد.276

إِنَّ الَّذینَ آمَنوا و عَمِلُواْ الصّالِحاتِ و أَقَامُواْ الصَّلاةَ و آتَوُاْ الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ و لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ و لا هُمْ یَحْزَنونَ. مسلماً کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و نماز را به پا داشتند و زکات پرداختند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى است، و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مى‏شوند.277

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقُواْ اللّهَ و ذَرُواْ ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِن کُنتُم مُّؤْمِنینَ. اى اهل ایمان! از خدا پروا کنید، و اگر مؤمن [واقعى] هستید آنچه را از ربا [بر عهده مردم] باقى مانده رها کنید.278

فَإِن لَّمْ تَفْعَلوا فَأْذَنوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ و رَسُولِهِ و إِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُوسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمونَ و لا تُظْلَمونَ. واگر چنین نکردید [و به رباخوارى اصرار ورزیدید] به جنگى بزرگ از سوى خدا و رسولش [بر ضد خود] یقین کنید؛ و اگر توبه کردید، اصل سرمایه‏هاى شما براى خود شماست [و سودهاى گرفته شده را به مردم بازگردانید] که در این صورت نه ستم مى‏کنید و نه مورد ستم قرار مى‏گیرید.279

و إِن کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ و أَن تَصَدَّقوا خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمونَ. و اگر [بدهکار] تنگدست بود، او را تا هنگام توانایى مهلت دهید؛ و بخشیدن همه وام [و چشم پوشى از آن در صورتى که توانایى پرداختش را ندارد] اگر [فضیلتش را] بدانید براى شما بهتر است.280

وَاتَّقوا یَوْماً تُرْجَعونَ فیهِ إِلَى اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مّا کَسَبَتْ و هُمْ لاَ یُظْلَمونَ. و پروا کنید از روزى که در آن به سوى خدا بازگردانده مى‏شوید، سپس به هر کس آنچه انجام داده، به طور کامل داده مى‏شود؛ و آنان مورد ستم قرار نمى‏گیرند.281

یادداشت شصت و هشتم: روز زن ایرانی بر همراهان گرامی مبارک!

درود

گرچه با تاخیر است، ولی چاره چیست؟ روز پنج اسفند در گاهشماری قدیم، یعنی  روز سپندارمذ از ماه سپندارمذ روز زن ایرانیان است. این روز بر بانوان گرامی همراه خجسته باشد.

با احترام- م.ب.

 

یادداشت شصت و هشتم: دیگر سخنان پارسی که برای همراهان ارسال شده

آقو ما به دنیا اومدیم انقلاب شد، حرف زدیم جنگ شد، راه رفتیم کودتا شد، رفتیم مدرسه جنگ تموم شد، درس خوندیم هی نظاموی آموزشی عوض شد، رفتیم دانشگاه کنکور ول شد، رفتیم سربازی معافیت آزاد شد، رفتیم سرکار مملکت تحریم شد، خواستیم ازدواج کنیم طلا گرون شد، گفتیم بریم خارج پاسپورتمون دیپورت شد... الانم اینترپل دنبالمونه، هه هه هه هه یعنی له لهما! فکر کنم مشکل از ما باشه اگه بمیریم شاید دنیا بهشت شد... (آقای همساده به آقای مجری)

وقتی تو یه رابطه دچارِ احساساتِ شدید شدی, بدون خودت نیستی، خرِ درونته (بابا اتی. قهوه تلخ)

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر / من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش. این بیت بسیار معروف است و به اشتباه به شمس و مولانا منسوبش می‌کنند، در حالی که به بیان مرحوم دهخدا در مدخل خواب دیده متعلق به مجدالملک است و در کتاب کشف الغرائب یا همان رساله مجدیه آمده است. برای اطمینان، ابتدا نسخه خطی این رساله را که در کتابخانه مجلس به شماره 2100319 نگهداری می‌شود دیدم و معلوم شد که اولین سطر این کتاب است. جهت مزید اطلاع عرض می‌کنم که میرزا محمدخان مجدالملک، از رجال دوره ناصری و خواهرزاده میرزا آقاخان نوری و پدر میرزا علی خان امین‌الدوله و پدربزرگ مادری حسین علاء و حسن وثوق، و احمد قوام و جد ابوالقاسم و احمد و محمود و علی امینی (نخست وزیر دوره پهلوی) است.

بخشی از کتاب رساله مجدیه: «حکومت ایران نه به قانون اسلام شبیه است، نه به قاعده ملل و دول دیگر. باید بگویم حکومتی است مرکب از عادات ترک و فرس و تاتار و مغول و افغان و روم، مخلوط و درهم و یک عالمی است علی حده با هرج و مرج زیاد، که در هر چند قرنی یکی از ملوک طوایف مذکوره به ایران غلبه کرده اند، از هر طایفه‌ای عادت مکروهه و مذمومه در ایران باقی مانده، و در این عهد همه آن عادات کاملاً جاری می‌شود. شترمرغهای ایرانی که از پطرزبورغ و سایر بلاد خارجه برگشته‌اند و دولت ایران مبلغ‌ها در راه تربیت ایشان متضرر شده، از علم دیپلمات و سایر علومی که به تحصیل و تعلم آن مأمور بوده‌اند، معلومات آنها به دو چیز حصر شده: استخفاف ملت و تخطئه دولت. در بدو ورود، پای ایشان بر روی پا بند نمی‌شد که از اروپا آمده‌اند. از موجبات اخذ و طمع و بخل و حسد به مرتبه‌ای تنزیه و تقدیس می‌کنند که همه مردم به شبهه می‌افتند که آب و هوای بلاد خارجه عجب چیزها از آب بیرون آورده، گویا توقف آنجا بالذات مربی است و قلب ماهیت می‌کند». این انگورهای نوآورده هم، با نطق هـای "متأسفانه!" گاه از بخت خود اظهار تعجب می‌کنند که: از ولایات منظمه چرا به این زودی به ممالک بی نظم رجعت کرده‌اند؟ این تـأسف و تعجب تا وقتـی است که به خودشـان از امور ملکی کاری سـپرده نشده. همین که مصدر کاری و مـرجع شغلی شدند، ... بالادست همه بی‌تربیتها برمی خیزند و در پامال کردن حقوق مردم و ترویج فنون بی‌دیانتی و ترک غیرت و مروت و اختراعات امور ضاره، و طمع بیجا و تصدیقات بلاتصور و خوشآمد و مزاح‌گویی به رؤسا و پیشکاران و تصویب عمل و تصدیق به اقوال ایشان چندان مبالغه دارند که از مأموریت ایشان پشیمان می‌شوند و متحیر می‌مانند که با این‌ها به چه قانون سلوک کنند! شعر: به مارماهی مانی، نه این تمام نه آن / منافقی چه کنی؟ مار باش یا ماهی.

سالها بگذرد از تو که گذار/ نکنی سوی تربت پدرت/ تو بجای پدر چه کردی خیر/ که همان چشم داری از پسرت (گلستان سعدی. تصحیح مرحوم یوسفی. تهران: خوارزمی، 1368. باب ششم. حکایت سوم، ص 151). رفتگان را به فاتحه‌ای یاد و شاد کنیم، که ما نیز در اثر ایشان بباید رفت.

از کتاب اوستا: ای مردان و زنان، راه راست را دریابید و با منش پاک آن را پیروی کنید و هیچ‌گاه گرد دروغ و خوشی‌های زودگذر زندگی که تباه کننده خوشبختی شما در آینده است نگردید، زیرا لذتی که با بدنامی و گناه همراه باشد، چون زهر کشنده‌ای است که به شیرینی درآمیخته و همانند خورش دوزخی است. با این کارها زندگانی گیتی و مینوی خود را تباه مسازید (برگردان گات‌ها. موبد رستم شهزادی. تهران: فردوسی، 1377. وهیشتوایشت گات، یسنای 53، بند 6)

نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام / از حق گذشته‌ایم و به باطل نمی‌رسیم (صائب تبریزی)

بنده را گستاخ می‌سازد حضور دائمی/ مرحمت کن گاهگاه از خویش غافل کن مرا / از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن/ گر به از مجنون نبودم باز عاقل کن مرا/ جای من خالی است در وحشت سرای آب و گل/ بعد ازین صائب سراغ از گوشه دل کن مرا (صائب تبریزی، غزل 172)

لب تو پرده راز مرا تنک کرده است/ شراب دشمن جان است رازداران را/ حضور دایمی از هجر دایمی بترست/ ز وصل گل چه تمتع بود هزاران را؟ (صائب تبریزی، غزل 638)

از کمال هیچ چیزی نیست شادی عقل را/ زان که کامل بهر آن شد چیز تا نقصان شود/ شاخها از میوه‌ها گر گشت چون بی زه کمان/ غم مخور ماهی دگر چون تیر بی‌پیکان شود (سنایی غزنوی، ترکیب بند در مدح ایرانشاه)

سوار برق عمرم‌، نیست برگشتن عنانم را/ مگر نام توگیرم تا بگرداند زبانم را/ غباری می‌فروشم در سر بازار موهومی/ مبادا چشم بستن تخته‌گرداند دکانم را/ ز اسرار دهانی حرف چندی‌کرده‌ام انشا/ به‌جز شخص عدم بیدل‌که می‌فهمد زبانم را (بیدل دهلوی، غزل 125)

خوبان هزار و از همه مقصود من یکی است/ صد پاره گر کنند به تیغم سخن یکی است/ خوش مجمعی است انجمن نیکوان ولی/ ماهی کز اوست رونق این انجمن یکی است/ خواهیم بهر هر قدمش تحفه‌ای دگر/ لیکن مقصریم که جان در بدن یکی است/ گشتم چنان ضعیف که بی ناله و فغان/ ظاهر نمی‌شود که در این پیرهن یکی است/ جامی! در این چمن دهن از گفت و گو ببند/ کانجا نوای بلبل و صوت ِزغن یکی است (عبدالرحمن جامی)

برای شما چه فایده دارد اگر تمام دنیا را داشته باشید ولی زندگی جاوید را از دست بدهید؟ آیا چیزی پیدا می‌شود که قدر و قیمتش از زندگی جاوید بیشتر باشد؟ (انجیل متی. باب 17. آیه 26)

بعضی را بخت کشش کند و بی واسطه کوشش به مقصود رساند و بعضی تا کوشش نباشد از کشش کار نیاید (سعدالدین اسعد وراوینی. مرزبان‌نامه. به کوشش دکتر خطیب رهبر. چ 50. تهران: صفی علیشاه، 1389. ص 668).

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت/ دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت/ شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ/ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت/ ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم/ دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت/ رفتی و فراموش شدی از دل دنیا/ چون ناله مرغی که ز یاد قفسی رفت/ رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد/ بیدادگری آمد و فریادرسی رفت/ این عمر سبک سایه ما بسته به آهی است/ دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت (سایه)

نیست یک نقطه بیکار درین صفحه خاک/ ما درین غمکده یارب به چه کار آمده‌ایم؟ (صائب تبریزی)