"روزی یک آیه با قرآن کریم"

حفظ و قرائت قرآن، قرآن پژوهی و مطالعات قرآنی-ادبی

"روزی یک آیه با قرآن کریم"

حفظ و قرائت قرآن، قرآن پژوهی و مطالعات قرآنی-ادبی

یادداشت هشتادم: ابیات و جملات ارسال شده

ز رفتگان ره دشوار مرگ شد آسان/ گذشتگان پل این سیل خانه پردازند (صائب)

پرپر شدن کار مهمی نیست. مهم این است که انسان یاد بگیرد چگونه شکوفه ای سپید بر شاخساری سیاه باشد. م.ب.

به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم/ بهار توبه شکن می‌رسد چه چاره کنم/ سخن درست بگویم نمی‌توانم دید/ که می خورند حریفان و من نظاره کنم/ چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه/ پیاله گیرم و از شوق جامه پاره کنم/ به دور لاله دماغ مرا علاج کنید/ گر از میانه بزم طرب کناره کنم/ ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت/ حواله سر دشمن به سنگ خاره کنم/ گدای میکده‌ام لیک وقت مستی بین/ که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم/ مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی/ چرا ملامت رند شرابخواره کنم/ به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی/ ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم/ ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ/ به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم

همیشه اندکی دیوانگی در عشق هست، اما همیشه اندکی منطق هم در دیوانگی هست (نیچه)

آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته‌ای؛ از این آشفته‌ام که دیگر نمی‌توانم تو را باور کنم (نیچه)

مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق/ دوستان ما بیازارند یار خویش را/ یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند/ بی‌وفا یاران که بربستند بار خویش را ... هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند/ گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را (سعدی)

خاک پایش خواستم شد بازگفتم زینهار/ من بر آن دامن نمی‌خواهم غبار خویش را

عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن/ ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را

هر تیر که گردون به سوی جان من انداخت/ دل گشت سپر بر دل بیچاره برآمد/ چون پاره شد از تیر بلا این دل مسکین/ هر تیر که آمد پس از آن بر جگر آمد/ یک هجر به سر نامده هجری دگر افتاد/ یک غم سپری ناشده غمّی دگر آمد (مسعود سعدی)

خاکم به چشم در نگه واپسین مزن/ زنهار بر چراغ سحر آستین مزن/ انصاف نیست آیه رحمت شود عذاب/ چینی که حق زلف بود بر جبین مزن (صائب)

زن‌ها گل‌های باغ بشریتند و بی آن‌ها دنیا جای ملال‌آوری است. آن‌ها با گردش آفتاب می‌رقصند و با نور ماه به وجد می‌آیند و گلبرگهاشان در وزش نسیم به لرزه در می‌آید تا دنیا جای بهتری باشد. تا به حال، فکر کرده‌ای نسیم خوش زندگی، فرح‌بخشی و عطر خود را از که و از چه دارد؟ (از کتاب گمان‌هایی بر حسب فکر. از م.ب.)

غافل به ماندگان نظر از رفتگان کند / گر صد هزار خلق رود پیش ازو به خاک (صائب)

زلیخا همتی در عرصه عالم نمی‌یابد/ به امید که آید یوسف از چاه وطن بیرون؟ (صائب)

حوا چو نیست، تو خود آدم، چه فایده؟/ دوزخ چو شد بهشت، عزیزم، چه فایده؟/ وقتی که نیست روح من آرام غم چه سود/ ول کن نبار نور به قبرم چه فایده/ من بودم و به جرم نبودن گداختیم/ از شیونت چه بهره ز ماتم چه فایده/ گفتم که، بعد من چه فراق و چه وصل تو/ از عشق بعد موت مسلّم چه فایده؟/ چون سوختی در رمضان فراق یار/ هر سال را بنام محرم چه فایده/ خواهم جوان نشوی تو  زلیخا هزار سال/ وقتی که مرد یوسفم از غم چه فایده؟/ من رفتم و تو نیز به راهی دگر شدی/ دیگر ز اشک و آه دمادم چه فایده/ چون خون من بریخت ز شریان روزها/ از چسب زخم بستن و مرهم چه فایده/ باغم چو سوخت از تب بی‌آبی زمین/ فرداش از دمیدن شبنم چه فایده/ سرطان که چنگ زد به سر قلب آدمی/ از خوردن مفرح اعظم چه فایده/ بگذار تا به حال خودم باشم ای رفیق/ آدم چو مرد بودن آدم چه فایده؟ (م.ب.)

ای غافل از آرایش هنگامه تجدید/ هر دم زدنت آینه صبح الست است/ بیدل دو سه دم ناز بقا مفت هوسهاست/ ما صورت‌ هیچیم و جز این ‌نیست که ‌هست است

جوانی برد با خود آنچه می‌آمد به کار از من/ خس و خاری به جا مانده است از چندین بهار از من (صائب). رفتگان را فراموش نفرمایید.

گریزد لشکر خواب گران از قطره آبی/ به یک پیمانه از سر عقل را وا می‌توان کردن. صائب

آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر؟ قامتست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر؟/ گلبنست آن یا تن نازک نهادش یا حریر؟/ آهنست آن یا دل نامهربانش یا حجر؟/ باغ فردوسست گلبرگش نخوانم یا بهار/ جان شیرینست خورشیدش نگویم یا قمر/ کاش اندک مایه نرمی در خطابش دیدمی/ ور مرا عشقش به سختی کشت سهلست این قدر/ آخر ای سرو روان بر ما گذر کن یک زمان/ آخر ای آرام جان در ما نظر کن یک نظر/ دوستی را گفتم اینک عمر شد گفت ای عجب/ طرفه می‌دارم که بی دلدار چون بردی به سر/ گفت سعدی صبر کن یا سیم و زر ده یا گریز/ عشق را یا مال باید یا صبوری یا سفر

اینان مگر ز رحمت محض آفریده‌اند/ کآرام جان و انس دل و نور دیده‌اند/ لطف آیتی‌ست در حق اینان و کبر و ناز/ پیراهنی که بر قد ایشان بریده‌اند/ آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر/ شیرین لبان نه شیر که شکر مزیده‌اند/ پندارم آهوان تتارند مشک ریز/ لیکن به زیر سایهٔ طوبی چریده‌اند/ رضوان مگر سراچهٔ فردوس برگشاد/ کاین حوریان به ساحت دنیا خزیده‌اند/ آب حیات در لب اینان به ظن من/ کز لوله‌های چشمهٔ کوثر مکیده‌اند/ دست گدا به سیب زنخدان این گروه/ نادر رسد که میوهٔ اول رسیده‌اند/ گل برچنند روز به روز از درخت گل/ زین گلبنان هنوز مگر گل نچیده‌اند/ عذر است هندوی بت سنگین پرست را/ بیچارگان مگر بت سیمین ندیده‌اند/ این لطف بین که با گل آدم سرشته‌اند/ وین روح بین که در تن آدم دمیده‌اند/ آن نقطه‌های خال چه شاهد نشانده‌اند/ وین خط‌های سبز چه موزون کشیده‌اند/ بر استوای قامتشان گویی ابروان/ بالای سرو راست هلالی خمیده‌اند/ با قامت بلند صنوبرخرامشان/ سرو بلند و کاج به شوخی چمیده‌اند/ سحر است چشم و زلف و بناگوششان دریغ/ کاین مؤمنان به سحر چنین بگرویده‌اند/ ز ایشان توان به خون جگر یافتن مراد/ کز کودکی به خون جگر پروریده‌اند/ دامن کشان حسن دلاویز را چه غم/ کآشفتگان عشق گریبان دریده‌اند/ در باغ حسن خوشتر از اینان درخت نیست/ مرغان دل بدین هوس از بر پریده‌اند/ با چابکان دلبر و شوخان دلفریب/ بسیار درفتاده و اندک رهیده‌اند/ هرگز جماعتی که شنیدند سر عشق/ نشنیده‌ام که باز نصیحت شنیده‌اند/ زنهار اگر به دانه خالی نظر کنی/ ساکن که دام زلف بر آن گستریده‌اند/ گر شاهدان نه دنیی و دین می‌برند و عقل/ پس زاهدان برای چه خلوت گزیده‌اند/ نادر گرفت دامن سودای وصلشان/ دستی که عاقبت نه به دندان گزیده‌اند/ بر خاک ره نشستن سعدی عجب مدار/ مردان چه جای خاک که بر خون طپیده‌اند

رفتی و رفت روشنی از چشم و دل مرا/ با میهمان ز خانه صفا می‌رود برون/ یک ساعت است گرمی هنگامه هوس/ زود از سر حباب هوا می‌رود برون (صائب)

لا تراقب بقلبک و عینک و همک و کلیتک الا نفسک. فاذا تجرد نفسک، رایت اذکارا فی قباب انفاسک تعمل ما لا یحسن الکیمیاء ان یعمله؛ جز نفست، مراقب قلب و چشم و هم و کلیتت مباش. اگر نفست مجرد شد، اذکاری را در قبه‌های انفاست می‌بینی که کاری می‌کند که کیمیا نمی‌تواند آن را بدان خوبی انجام دهد (مجالس احمد غزالی)


یادداشت هفتاد و نهم: آیات 26 تا 50 سوره آل عمران

قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ. بگو: خدایا! اى مالک همه موجودات! به هر که خواهى حکومت مى‏دهى و از هر که خواهى حکومت را مى‏ستانى، و هر که را خواهى عزت مى‏بخشى و هر که را خواهى خوار و بى‏مقدار مى‏کنى، هر خیرى به دست توست، یقیناً تو بر هر کارى توانایى.26
تولِجُ اللَّیْلَ فِی الْنَّهارِ و تولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ و تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ و تُخْرِجُ الَمَیَّتَ مِنَ الْحَیِّ و تَرْزُقُ مَن تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ. شب را در روز در مى‏آورى و روز را در شب در مى‏آورى، و زنده را از مرده بیرون مى‏آورى و مرده را از زنده بیرون مى‏آورى؛ و هر که را بخواهى بى‏حساب روزى مى‏دهى.27
لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِن دونِ الْمُؤْمِنینَ و مَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فی شَیْءٍ إِلاّ أَن تَتَّقوا مِنْهُمْ تُقاةً و یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ و إِلَى اللّهِ الْمَصیرُ. مؤمنان نباید کافران را به جاى اهل ایمان، سرپرست و دوست بگیرند؛ و هر کس چنین کند در هیچ پیوند و رابطه‏اى با خدا نیست، مگر آنکه بخواهید به سبب دفع خطرى که متوجه شماست از آنان تقیّه کنید؛ خدا شما را از [عذاب] خود بر حذر مى‏دارد، و بازگشت [همه] به سوى خداست.28
قُلْ إِن تُخْفوا ما فی صُدورِکُمْ أَوْ تُبْدوهُ یَعْلَمْهُ اللّهُ و یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ و ما فِی الأرْضِ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ. بگو : اگر آنچه در سینه‏هاى شماست پنهان دارید یا آشکار کنید، خدا آن را مى‏داند و نیز آنچه را در آسمان‏ها و آنچه را در زمین است، مى‏داند و خدا بر هر چیز تواناست.29
یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَراً و ما عَمِلَتْ مِن سوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها و بَیْنَهُ أَمَداً بَعیداً و یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفُ بِالْعِبادِ. روزى که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده و آنچه را از کار زشت مرتکب شده حاضر مى‏یابد و آرزو مى‏کند که اى کاش میان او و کارهاى زشتش زمان دور و درازى فاصله بود. و خدا شما را از [عذاب] خود برحذر مى‏دارد و خدا به بندگان مهربان است.30
قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ و یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنوبَکُمْ وَاللّهُ غَفورٌ رَّحیمٌ. بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد، و گناهانتان را بیامرزد و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.31
قُلْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ. بگو: از خدا و پیامبر اطاعت کنید. پس اگر روى گردانیدند [بدانند که] یقیناً خدا کافران را دوست ندارد.32
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ و نوحاً و آلَ إِبْراهیمَ و آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ. بى‏تردید خدا آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید.33
ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ. فرزندانى [را برگزید] که [از نظر پاکى، تقوا، درستى و راستى] برخى از [آنان از نسل] برخى دیگرند؛ و خدا شنوا و داناست.34
إِذْ قالَتِ امْرَأَةُ عِمْرانَ رَبِّ إِنّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی بَطْنی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنّی إِنَّکَ أَنتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ. [یاد کنید] هنگامى که همسر عمران گفت: پروردگارا! براى تو نذر کردم که آنچه را در شکم خود دارم [براى خدمت خانه تو از ولایت و سرپرستى من] آزاد باشد، بنابراین از من بپذیر؛ یقیناً تو شنوا و دانایى.35
فَلَمّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنّی وَضَعْتُها أُنثَى وَاللّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ و لَیْسَ الذَّکَرُ کَالأُنثَى و إِنّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ و إِنِّی أُعیذُها بِکَ و ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ. زمانى که او را زایید گفت: پروردگارا من او را دختر زاییدم. و خدا به آنچه او زایید داناتر بود؛ و آن پسر مانند این دختر نیست؛ [پس گفت:] البته من نامش را مریم نهادم، و او و فرزندانش را از شیطان رانده شده به پناه تو مى‏آورم.36
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَها نَباتاً حَسَناً و کَفَّلَها زَکَرِیّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِندَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَـذَا قالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ. پس پرودگارش او را به صورت نیکویى پذیرفت و به طرز نیکویى نشو و نما داد و زکریا را کفیلِ او قرار داد. هر زمان که زکریا در محراب [عبادت] بر او وارد مى‏شد، رزق ویژه‏اى نزدش مى‏یافت. [روزى در کمال شگفتى] گفت: اى مریم! این رزق براى تو از کجاست؟! گفت: از سوى خداست، خدا هر کس را بخواهد، رزق بى‏حساب مى‏دهد.37
هُنالِکَ دَعا زَکَرِیّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لی مِن لَّدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاء. در آنجا بود که زکریا [با دیدن کرامت مریم] پروردگار خود را خوانده گفت: پروردگارا! مرا از سوى خود فرزندى پاک و پاکیزه عطا کن، یقیناً تو شنواى دعایى.38
فَنادَتْهُ الْمَلآئِکَةُ و هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَـى مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ و سَیِّداً و حَصُوراً و نَبِیّاً مِّنَ الصّالِحینَ. پس فرشتگان، او را در حالى که در محراب عبادت به نماز ایستاده بود، ندا دادند که خدا تو را به یحیى بشارت مى‏دهد که تصدیق کننده کلمه‏اى از سوى خدا [یعنى مسیح] است و سرور و پیشوا، و نگاهدار خود از مُشتهیات نفسانى، و پیامبرى از شایستگان است.39
قَالَ رَبِّ أَنَّىَ یَکونُ لی غُلاَمٌ و قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَامْرَأَتی عَاقِرٌ قالَ کَذَلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ. گفت: پروردگارا چگونه براى من پسرى خواهد بود، در حالى که من پیر و همسرم نازاست؟ خدا فرمود: چنین است، [ولی] خدا هرچه را بخواهد انجام مى‏دهد.40
قالَ رَبِّ اجْعَل لِّیَ آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلاّ تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلاّ رَمْزاً وَاذْکُر رَّبَّکَ کَثِیراً و سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالإِبْکارِ. گفت: پروردگارا براى من نشانه‏اى قرار ده. گفت: نشانه تو این است که سه روز نتوانى با مردم جز با رمز و اشاره سخن گویى، و پروردگارت را بسیار یاد کن و [او را] شامگاه و بامداد تسبیح گوى.41
و إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ و طَهَّرَکِ وَاصْطَفاکِ عَلَى نِساء الْعالَمینَ. و [یاد کنید] هنگامى که فرشتگان گفتند: اى مریم! قطعاً خدا تو را برگزیده و [از همه آلودگى‏هاى ظاهرى و باطنى] پاک ساخته و بر زنان جهانیان برترى داده است.42
یا مَرْیَمُ اقْنُتی لِرَبِّکِ وَاسْجُدی وَارْکَعی مَعَ الرّاکِعینَ. اى مریم! فروتنانه براى پروردگارت به طاعت برخیز و سجده به جاى آور و با رکوع کنندگان رکوع کن.43
ذَلِکَ مِنْ أَنباء الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیکَ و ما کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقون أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ و ما کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمونَ. این از خبرهاى غیبى است که به تو وحى مى‏کنیم. و تو هنگامى که آنان قلم‏هاى خود را [برای قرعه در آب] مى‏انداختند که کدام یک از آنان سرپرستى مریم را عهده دار شود، و نیز زمانى که [براى کفالت او] با یکدیگر جدال و ستیز مى‏کردند، نزد آنان نبودى.44
یَخْتَصِمُونَ (44) إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ. [یاد کنید] زمانى که فرشتگان گفتند : اى مریم! یقیناً خدا تو را به کلمه‏اى از سوى خود که نامش مسیح عیسى بن مریم است مژده مى‏دهد که در دنیا و آخرت داراى مقبولیّت و آبرومندى و از مقربّان است.45
و یُکَلِّمُ النّاسَ فِی الْمَهْدِ و کَهْلاً و مِنَ الصّالِحینَ. و با مردم در گهواره و در میان‏سالى [با زبان وحى] سخن مى‏گوید و از شایستگان است.46
قالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکونُ لی وَلَدٌ و لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ قالَ کَذَلِکِ اللّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ إِذا قَضَى أَمْراً فَإِنَّما یَقولُ لَهُ کُن فَیَکونُ. [مریم] گفت: پروردگارا چگونه براى من فرزندى خواهد بود در حالى که هیچ بشرى با من تماس نگرفته؟! [خدا] فرمود: چنین است که مى‏گویى [ولی] خدا هر چه را بخواهد مى‏آفریند، چون چیزى را اراده کند جز این نیست که به آن مى‏گوید باش، پس بى‏درنگ مى‏باشد.47
و یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْراةَ وَالإِنجیلَ. و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل مى‏آموزد.48
و رَسولاً إِلَى بَنی إِسْرَائیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْیِـی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ و أُنَبِّئُکُم بِما تَأْکُلونَ و ما تَدَّخِرونَ فی بُیوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنینَ. و به پیامبرى به سوى بنى‏اسرائیل مى‏فرستد که [به آنان گوید] من از سوى پروردگارتان براى شما نشانه‏اى آورده‏ام؛ من از گِل براى شما چیزى به شکل پرنده مى‏سازم و در آن مى‏دَمم که به اراده خدا پرنده‏اى [زنده] مى‏شود؛ و کور مادرزاد و مبتلاى به پیسى را بهبود مى‏بخشم؛ و مردگان را به اِذن خدا زنده مى‏کنم؛ و شما را از آنچه مى‏خورید و آنچه در خانه‏هایتان ذخیره مى‏کنید خبر مى‏دهم؛ مسلماً اگر مؤمن باشید این براى شما نشانه‏اى [بر صدق رسالت من] است.49
و مُصَدِّقاً لِّما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ و لِأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ و جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ و أَطِیعونِ. و آنچه را از تورات پیش از من بوده تصدیق دارم و برخى چیزها را که در گذشته بر شما حرام شده حلال کنم، و براى شما نشانه‏اى از سوى پروردگارتان آورده‏ام؛ پس از خدا پروا کنید و مرا فرمان برید.50